فصل دوم: سربازی
قسمت اول: سوپرایز_ برای چی گفتید بیام؟
مرد دستی روی کتش کشید نگاه تیزی به دختر جوانی که رو به روش نشسته بود داد و با لحن جدی همیشگیش گفت:
_ من از آدم های گناهکار متنفرم به عبارتی الان حالم از دیدن تو داره بهم میخوره ولی مجبورم به خاطر پسرهام و آبروی خانوادم حضورت تحمل کنم.دختر جوان لبخند کجی زد بخشی از موهاش به پشت گردنش فرستاد و با لحنی پر از کنایه خطاب به مردی که قرار بود در آینده پدر شوهرش باشه گفت:
_ اگه به فکر آبرو و خانوادتون هستید بهتر بود توی تربیت پسرتون دقت میکردید.پیرمرد اخمی وحشتناکی کرد و گفت:
_ بهتره مراقب حرف زدنت باشی، خیانت به پسرم کم نبود هنوز با پرویی جواب منو هم میدی؟دختر جوان با برداشتن کیفش بلند شد، کمی در مقابل مرد پیر، به نشون احترام خم شد.
_ منو ببخشید آقای جئون ولی پسرتون واقعا خوب تربیت نشده من نمیگم مشکل از نحوی تربیت شماست چون یورا و جین شی هم حاصل تربیت شما هستند؛ پس مشکل جونگکوکه و بی ادب و بی نزاکت بودنش اصلا به شما مربوط نیست.حلقه نامزدی که داشت از انگشتش درآورد و روی میز مقابل آقای جئون گذاشت.
_ از موقعی که با جونگکوک نامزد کردم شاهد خیانت هاش بودم ولی راستش برام اهمیتی نداشت چون من هیچ علاقه خاصی به جونگکوک نداشتم و ندارم این نامزدی یه اجبار برای من بود پس برام فرقی نداشت که نامزدم بهم خیانت میکنه یا نه...اما وقتی همین چند شب پیش، مچ جونگکوک با بهترین دوستم توی خونه خودم گرفتم، غرورم شکست و فهمیدم که دیگه نباید به این نامزدی کوفتی ادامه بدم.کیفش روی شونه راستش انداخت و به سمت در خروجی حرکت کرد. کنار در خروجی ایستاد و دستش روی دستگیره در گذاشت.
_ الان که اینجام پس بهتره همه حرف هام بزنم و برم...آقای جئون با این که عاشق جین بودم و اوایل نامزدی با جونگکوک که به اجبار پدرم بود سعی کردم به جین نزدیک بشم ولی اون انگار منو نمیدید در حدی پاک بود که متوجه نشد با زبون بی زبونی هر دفعه که میبینمش بهش ابراز علاقه میکنم با این که هیچ وقت نتونستم بهش برسم یا عشقی که بهش دارم نابود کنم اما من خیلی سعی کردم که جین فراموش کنم و دلم به جونگکوک بدم...حتی بارها دوست هام به جین معروفی کردم تا این طوری یکم از عشقم بهش کم بشه و بتونم به سمت جونگکوک کشیده بشم ولی پسر شما آدم نیست با وجود همهای تلاش های من رفت با بهترین دوستم بهم خیانت کرد و همه تلاش های یک طرفه منو نادیده گرفت، از ضعفی که نسبت به جین دارم استفاده کرد تا خودش نجات بده ولی نمیدونست من خیلی وقت پیش فهمیدم که عشق جین، برای من نیست و نمیتونه با تهمت زدن به من، آبروم ببره و با این وعده که اگه ساکت باشم کاری میکنه به جین برسم منو ساکت کنه.
YOU ARE READING
sin
Fanfiction( کاپل فیک: کوکجین) تمام عمرم قلم به دست نوشتم و نوشتم. تمام برگه های سفیدی که میدیدم با قلم سیاه کردم...از پیرمرد عبوس و فقیر عاشق تا دختر زشت و شیرین...از همه نوشتم، ناخدای کشتی زندگی، اهالی داستان هام شدم و با قلمم کشتی رو هدایت کردم...ولی وقتی...