Only I can hurt you

400 75 180
                                    


پک آخر به سیگارش زد و فیلترش روی زمین انداخت با اخم به دست های دو مردی که جلوتر ازش قدم بر می‌داشتند خیر شد...نمی‌تونست رابطه اون دو نفر تحمل کنه احساس ترس داشت ترس از دست دادن یکی از تنهاترین آدم های زندگیش، باعث می‌شد نتونه رابطه‌ی اونا رو تحمل کنه، خودش بهشون رسوند و‌ دست هاشون از هم جدا کرد.

_ توی مکان های عمومی بهم نزدیک نشید.

یونگی که از صبح مشغول سر و کل زدن با دوست، دوست پسرش بود، با خستگی آهی کشید.

_ ما بهم نزدیک بشیم ایراد داره ولی اگه خودت به جیهوپ بچسبی ایرادی نداره؟

دستش دور گردن جیهوپ انداخت و لبخند کجی به یونگی زد.

_ آفرین آدم باهوشی هستی.

با ناباوری خندید و مقابل جیمین ‌ایستاد، چشم هاش ریز کرد و کمی به سمتش خم شد.
_ خیلی سعی داری منو و جیهوپ جدا کنی، نکنه عاشق منی؟

به دنبال حرفش، صدای خنده های جیمین بلند شد.

_ مین یونگی اعتماد به نفست دوست دارم.

_ می‌خوای ما رو جدا کنی و مشخصه که به رابطه ما حسودی می‌کنی و اگه عاشق من نیستی یعنی عاشق جیهوبی؟

اخم الکی کرد انگشتش تهدید وار مقابل جیمین گرفت.
_ به نفعته عاشق دوست پسر من نباشی!

مقابل چشم های یونگی، بوسه‌ای محکمی به گونه جیهوپ زد و با ابروهای بالا رفته رو به یونگی گفت:
_ درست حدس زدی.

جیهوپ که تا این لحظه در سکوت به حرف هاشون گوش می‌داد، جیمین از خودش دور کرد دست یونگی رو گرفت و گفت:
_ بسه دیگه، جیمین برو پی کار خودت، بذاره ما هم یکم تنها باشیم.

یونگی لبخندی زد فشاری به دست دوست پسرش وارد کرد و خطاب به جیمین گفت:
_ مگه تنها دوست تو جیهوپه؟ یه امروز برو پیش اون دوست عوضی و خودخواهت.

_ نمی‌تونم برم پیشش‌.

_ چرا؟ راستی چرا بهمون زنگ نزده که غر بزنه؟ کجاست؟

دست هاش توی جیب شلوار پارچه مشکی رنگش کرد، لبخند عجیبی زد.
_ رفته دنبال سرنوشتش.

با دیدن فرد آشنایی که سمت دیگی پارک نشسته بود، مسیرش به سمتش کج کرد و در همون حالت خطاب به جیهوپ گفت:
_ هیونگ، من میرم تا تنها خوش باشید.

با چند قدم بلند خودش به مردی که این روزها زیادی سر راهش قرار می‌گرفت، رسوند. نخ سیگاری بین لب هاش گذاشت و کنارش روی نیمکت نشست.

_ شنیدم شکست عشقی خوردن بد دردی داره.

_ درد در هر صورت زجز آورِ.

پاکت سیگارش به سمتش گرفت.

_ می‌کشی؟

_ نه.

 sinWhere stories live. Discover now