ch 11

183 50 4
                                    

سخن نویسنده:دارم دقت میکنم وقتی تنها میشم میلم به نوشتن فعال میشه.

امروز چند تا پارت داریم.

امیدوارم از این چپتر لذت ببرین.
لطفا vote بدین و کامنت بزارین ❤❤

***

چندی بود که تونی به استیفن اتاقش رو نشون داده بود.
اون خونه شیک، خلوت و مدرن بود.... درست بر خلاف عمارت استیفن.
هرچند به دید استیفن این سادگی تحسین برانگیز بود.

تونی برای استیفن یکسری لباس سفارش داده بود و فردا صبح براشون ارسال میشد، و برای امشب یه دست تیشرت و شلوار از لباسال تونی رو بهش دادن.
اون لباس برای تونی خیلی گشاد بود ولی تو تن استیفن مثل دستکش بود.

تو آینه قدی کنار اتاق به خودش نگاه انداخت.....
نفس عمیقی به داخل کشید و لحظه ای حبسش کرد.

یاد آخرین باری که تو آینه خودش رو دید افتاد.
تو یک لحظه همه چیز رو مرور کرد.
اون‌موقع رو به خوبی به یاد داشت.

با یه کت شلوار مشکی، کروات شل شده و پیرهن سفید با دکمه بازی که روش لک خون معلوم بود.
و چهره ترسناک، وحشت زده و داغون خودش که توی آینه شکسته افتاده بود رو به یاد آرود.

به حال برگشت و نفسش رو بیرون داد.
با خودش تکرار میکرد که اون زمان گذشته و دیگه تکرار نمیشه.... مدام تکرار میکرد.

تصمیم گرفت از آینه دور بشه.
مثل اینکه هنوزم با خودش کنار نیومده.

از اتاق بیرون رفت.
صدای تلوزیون و حرف زدن پیتر میومد و رفت سمتش.

پیتر با یه دسته بازی روی مبل وسط حال چهار زانو نشسته بود و سر کاراکتر داد میزد و....
باخت.

_توف تو همه چیز.
دسته رو پرت کرد....و متوجه استیفن شد.
_اوه....هی استیفن چطوری؟

استیفن با ابروی بالا به پیتر نگاه کرد.
_بهتر میبودم اگر بهتر صحبت کنی.

پیتر لبخند داغونی زد و پشت گردنش رو نوازش کرد.
_هه هه... ببخشید فقط این بازی خیلی اعصابم رو خورد کرد.
و به کنسول اشاره کرد.

استیفن با تعجب به دستگاه نگاه کرد.....
زمان اون همچین چیزی نبوده.

و این از چشم پیتر به دور نموند.
_میخوای بازی کنیم؟

_ها؟ فکر نکنم ایده خوبی....

پیتر منتظر ادامه نموند و....
_عالیه.... بیا من یادت میدم.
و بلند شد و یه دسته دیگه از میز تلوزیون درآورد.

***

تونی یه نفس عمیق راحت کشید.
بعد مدت ها دوباره به کارگاه عزیزش رسیده بود و تمام مدت داشت با وسایلش کار میکرد....
اون رسما اندازه یه سال کار کرده بود.
و الان مثل معتادایی بود که بعد مدت ها بهش مواد رسیده بود.

single dad , dr vampWhere stories live. Discover now