°•°∞°•° 𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟏𝟎 : 𝒔𝒕𝒂𝒓𝒕 °•°∞°•°

29 8 13
                                    

با شنیدن سر و صدایی اروم چشاشو باز کرد، نفس عمیقی کشید و اول به سبک بودن خوابش و بعد به شخصی که سر صدا میکرد لعنت فرستاد

پهلو به پهلو شد و سعی کرد دوباره بخوابه اما وقتی صدای عق زدن به گوشش خورد، کنجکاو شد تا ببینه کیه اروم نشست

ردیفی که همه خوابیده بودن نگاه کرد، همه سر جاشون خوابیده بودن، از جاش بلند شد و به سمت دست شویی رفت و اروم از لای دری که باز بود سرش و داخل برد

کریس رو دید که جلوی کاسه توالت خم شده بود داشت بالا میاورد

کریس رو فراموش کرده بود

البته این حالش تعجبی هم نداشت به هر حال کریس دیشب دخل معدش رو اورده بود.

به سمت اشپز خونه رفت و بعد از اماده کردن مواد سوپ خماری اونا رو توی دیگ ریخت

اون سوپ رو خوب بلد بود درست کنه به هر حال اون با ستا ادم بالغ زندگی میکرد که هر از گاهی با هم مست میکردن و چون اون هنوز به سن قانونی نرسیده بود اونو راه نمیدادن مثل همون داستان ما میخواییم بریم امپول بزنیم

بعد از تنظیم کردن شعله گاز از اشپزخونه خارج شد و روی صندلی میز نهارخوری که توی راهرو بود نشست

مطمئن بود که دیگه قرار نیست خوابش ببره

کریس بدون لباس از دستشویی خارج شد، سریع نگاهش رو ازش گرفت و سعی کرد تپش قلب بی جنبش رو کنترل کنه

پسر گیج و منگ روی صندلی رو به روش نشست و سرش و روی میز گذاشت

+ تا الان 11 بار بالا اوردم، حالم اصلا خوب نیست و سرم مثل چی داره گیج میره، تازه لباس عزیزم رو هم به گا دادم

کف دستاش عرق کرده بود ، سرفه ای کرد و اروم صداشو صاف کرد

- امم یکم صبر کن سوپ خماری درست کردم و...

سردرد بهش فشار اورده بود، وسط حرف دختر پرید

+ میشه بیایی سرمو ماساژ بدی، خیلی درد میکنه

تعجب کرد و چشاش گرد شد اما بعدش بدون هیچ حرفی از جاش بلند شد و پشت سر پسر ایستاد و منتظر موند

کریس اروم از روی صندلی بلند شد و روی میز نشست و به دختر اشاره کرد تا روی صندلی خودش بشینه ، دختر بعد از نشستنش دید اینطوری دستش به سر کریس نمیرسه

- اینطوری نمیتونم بهتره بیایی روی صندلی کناری بشینی

پسر به حرف دختر گوش کرد و روی صندلی کناری نشست، صندلی سهوا رو جلو کشید و پای دختر رو بین پاهاش قفل کرد، البته که با تک تک اون حرکتا سهوا به تشنج نزدیک تر میشد ولی سعی می کرد اروم باشه

اروم دستش رو روی پیشونی داغ کریس گذاشت و شروع کرد به ماساژ دادنش

بعد از بیست دقیقه کریس به صورت خودجوش سرش رو روی شونه دختر گذاشت که باعث شد ستا سکته رو رد کنه و دستاش توی هوا بمونن

I DON'T WANNA LOSEWhere stories live. Discover now