∞ও 𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟗 : 𝒄𝒐𝒆𝒓𝒄𝒊𝒐𝒏ও∞

17 4 0
                                    

نیم ساعت گذشته بود.

حوصلش سر رفته بود.

« چرا حرفاشون تموم نمیشه؟ »

با شنیدن صدای باز شدن در به سمتش رفت و سریع گفت :

- امروز متاسفانه...

ولی حرفش با دیدن شخص نصفه موند، حتی فکرش رو هم نمیکرد بیاد اینجا.

پسر جوری نفس نفس میزد که انگار از خونشون تا خود همینجا دویده.

خم شد و دستش رو روی زانو هاش گذاشت تا نفسی تازه کنه، صورتس سرخ شده بود و دونه های درشت عرق از شقیقش پایین می غلتیدن.

دختر رو کنار زد و به میز رسید.

تائو با دیدن پسر عموش تعجب کرد، نه فقط اون همه تعجب کردن.

+لی... اینجا چیکار میکنی؟

پسر کوچیکتر که هنوز نفس نفس میزد گفت :

÷ متاسفم... ولی منم میخوام خودخواه باشم.

گیج گفت :

+ چی؟

لی دستاشو دو طرف گردن پسر گذاشت و لباشون رو روی هم چفت کرد.

این بوسه یه شوک دیگه بود ، سریع گوشیش رو بیرون اورد و از اونا عکس گرفت و بعد نگاهش به دختری افتاد که پشت میز ایستاده بود.

انگار که با حسرت به اونا نگاه میکرد.

پسر کوچیکتر لباشونو جدا کرد و پسر بزگتر رو به پشت سرش هدایت کرد.

÷ متاسفم ولی نمیتونم اونو از دست بدم.

کای با لبخند به اون دو نفر نگاه کرد و اروم کنار گوش همسرش گفت:

× چیزی یادت نیومد؟

کیونگ متقابلا بهش نگاه کرد و اروم لب زد:

¶ حلال زاده به داییش میره.

و هر دو اروم خندیدن.

ولی اقای پارک اخم کرد و رو بهش گفت :

∆ اقای کیم پس قرارداد ما چی میشه؟

کای لبخندی زد و نگاهشو از همسرش گرفت و به مرد داد :

× نگران نباشید، پسر اول من کریس میتونه با دخترتون ازدواج کنه، فکر کنم از اولش هم باید کریس رو میاوردم

با شنیدن اسم « کریس » قلبش تیر کشید.

سنگینی نگاهی رو روی خودش حس میکرد، دو پسر بهش نگاه میکردن ، اصلا نمیتونست نگاه اونا رو بخونه، اصلا تمرکز نداشت.

مگه از کریس متنفر نبود؟
مگه به خودش قول نداده بود؟
مگه اون پسر یه عوضی نبود؟
مگه بهش تجاوز نکرده بود؟

پس چرا هنوزم قلبش تیر میکشید؟
پس چرا هنوزم دوسش داشت؟
پس چرا خبر اینکه قراره مال یکی دیگه بشه اینطوری نابودش میکرد؟

I DON'T WANNA LOSEWhere stories live. Discover now