گیج به پسر کوچیکتر نگاه میکرد
اروم سرفه ای کرد تا پسر رو متوجه خودش کنه.
پسر کوچیکتر که متوجه وضعیتش نبود اروم سرش رو برگردوند که با دیدن شخص پشت سرش ، خون توی رگاش یخ بست.
از جاش بلند شد و نشست، بعد همینطور که شلوارش باز بود از تخت پایین پرید و به سمت در رفت.
سهون با تعجب به جای خالی پسر نگاه کرد ، دو ثانیه بعد مغزش فرمان داد اون اهو کوچولو رو بگیره پس دنبالش دوید، پسر کوچیکتر که دید پسر بزرگتر داره دنبالش میدوه، سریع از پله ها پایین اومد و یه لحظه ایستاد تا شلوارش رو درست کنه که دستاش اسیر دست های پسر بزرگتر شد و به دیوار کنار راه پله که رو به روی در ورودی بود،چسپید.
محکم دستای اهو کوچولو رو بالای سرش قفل کرد و مانع حرکتش شد.
با لبخند مرموز بهش نگاه کرد
+ داشتی چیکار میکردی؟
پسر کوچیک تر که تا اون موقع به صورت پسر نگاه میکرد، نگاهش رو ازش گرفت و به سمت چپ نگاه کرد.
- هیچی
یکی از ابرو هاشو بالا داد
+ منتظر توضیحم
پسر برگشت و به کراشش نگاه کرد
- گفتم که هیچی
+ میدونی هان ما میتونیم تا ابد همینجا همینجوری وایسیم
خب حالا باید چه گلی به سرش میریخت؟
" میگم دیشب فیلم پورن دیدم بعد الان صحنه هاش یادم اومد و باعث شد اینطوری بشه، از قضا میخواستم برم دستشویی بعد اتاقت و با دستشویی اشتباه گرفتم.
اونم لابد بهت میگه خب تختم و با چی اشتباه گرفتی؟
فاککک کمک، دلم نمیخواد من اول بهش اعتراف کنم و رد شم، بعدش هم به خاطر این کارم بهم به چشم یه منحرف نگاه کنه و هیچوقت باهام حرف نزنه و همش ازم فرار کنه "
با این فکرش صورتش از ناراحتی جمع شد
که با حس چیزی روی لباش، رشته افکارش پاره شد.
با چشم های گرد شده به صورت سهون که توی نیم سانتی صورتش قرار داشت و در حال بوسیدن لب هاش بود نگاه کرد.
پسر اروم صورتش رو عقب اورد.
" یعنی اشتباه کردم؟
ممکنه هان دوسم نداشته باشه؟
ممکنه فکرش رو اشتباه خونده باشم؟ "با اضطراب به پسر رو به روش خیره شد.
حلقه دستاش دور دستای پسر شل شد و در نهایت دستاشو رها کرد، پسر کوچیکتر همینطور با بهت بهش خیره بود
سهون که حالا خیلی اشفته بود دستی به صورتش کشید و اروم گفت
+ معذرت میخ......
VOCÊ ESTÁ LENDO
I DON'T WANNA LOSE
Fanficهمه فیک هایی که خوندم در مورد خود چانبک بود پس با خودم فکر کردم باحال میشه اگه این یکی در مورد بچه هاشون باشه وضعیت : فصل اول کامل شده 🍷 منتظر فصل دوم باشید. بهش سر بزن :)