راهروی خالی ای که دیوارای سفیدش حس خوبی به ادم نمیداد، بوی مواد ضدعفونی همه جا رو گرفته بود و حال بدش رو بد تر میکرد
پشت در اتاق روی صندلی سرد فلزی نشسته بود و به کف سرامیکی زمین نگاه میکرد و هر ان ممکن بود بلند شه و به پسری که هی طول و عرض راهرو رو طی میکنه چنتا فحش ابدار بده
فکرش مشغول بود، چرا لی باید بخواد همچین کاری کنه؟
برای بار هزارم انگشتاش رو روی چشاش کشید و اشکاش رو پاک کرد ولی دوباره صورتش خیس شد
کمی فکر کرد و بعد به پسری که هنوزم داشت راه میرفت نگاه کرد
از جاش بلند شد و رو به روی پسر ایستاد
- صبح چرا از اتاق لی اومدی بیرون؟ حال الانشم به تو مربوطه؟
صورت دختر هیچ حسی رو منتقل نمیکرد، کاملا خالی بود
و شخص رو به رو حالش بد تر بود، نمیدونست حقیقت رو بگه یا نه، دلش روی هم دریا زد به هر حال دختر یکی از افراد نزدیک بهش بود و میتونست به پسری که بیهوش روی تخت افتاده کمک کنه و الان فقط بهتر شدن حال لی مهم بود
+ من.... من نمیخواستم اینطوری شه
سرش و انداخت پایین
دختر بغض کرد و پسر رو به دیوار چسپوند و یقشو رو بین مشتش فشار داد
از شدت بغضش حرف زدن براش سخت بود
- چه غلطی کردی.... که اینه وضعش؟
+ من... من دیشب عصبانی بودم و...
یقشو محکم تر فشار داد
- و...
+ باهاش رابطه داشتم
زبون دختر بند اومد و لال شد، با بهت به پسر رو به روش نگاه میکرد
بعد از چند ثانیه از شک در اومد و با صدایی که از ته چاه میومد گفت
- چی؟؟... تو چه غلطی کردی.... اون گی نیست.... تو.... تو بهش تجاوز کردی.... اگه.... اگه بلایی سرش بیاد... کیم زی تائو زنده به گورت میکنم
و دوباره پسر رو کوبید به دیوار و یقشو و ول کرد
- پس به خاطر همین دیشب انقدر گیر داده بودی کراشت کیه و این چرت و پرتا.... اره... کراشم توی اون جمع بود ولی لی نبود.... برادرت بود.... احمق...
میخواست ادامه بده که با شنیدن صدای یورا از اون طرف راهرو خفه شد
- دهنتو میبندی و هیچ زری نمیزنی
اشکاش رو پاک کرد و سعی کرد به خودش مسلط باشه
اونا بهشون رسیدن
یورا به پهنای صورت اشک میریخت ، وقتی پسر کوچیکترش با قیافه ای که با دیوار مو نمیزد اومد پیشش و با لکنت اسم برادرش رو صدا زد و گفت خودکشی کرد، سه بار قبض روح شد

أنت تقرأ
I DON'T WANNA LOSE
أدب الهواةهمه فیک هایی که خوندم در مورد خود چانبک بود پس با خودم فکر کردم باحال میشه اگه این یکی در مورد بچه هاشون باشه وضعیت : فصل اول کامل شده 🍷 منتظر فصل دوم باشید. بهش سر بزن :)