آشوب حاکم بر دشت کمکم فرو مینشست و دو جبهه به آرومی صلاحهاشون رو زمین میگذاشتن. آخرین صوتی که به گوش رسید صدای برخورد جغدی به بازوی هیونجین بود. جغد که از یک قوری بزرگتر به نظر نمیرسید با گیجی چشمهاش که به نظر پر از ستاره میرسیدن رو به اطراف گردوند و بالاخره روی شونهی هیونجین آروم گرفت.
اولین کسی که برای شکستن اون سکوت پیشقدم شد جیسونگ بود. نگاهی به برادرش انداخت و قدمی روی گل جلوتر رفت تا صداش رو به هر چند نفر که میتونه برسونه.
- این مرد برای دشمنی با ما به این جنگل نیاومده.
- پس چرا اینجاست؟ چرا بهمون حمله کرد؟
با این سوال کمکم همهمهای بین جمعیت افتاد. هر کسی چیزی میگفت و جیسونگ نمیتونست برای تکتک اونها جواب پیدا کنه. هیونجین تمام مدت با چشمهایی که سایهای تیره احاطهشون کرده بود به فلیکس نگاه میکرد، با شنیدن این سر و صدا نگاهش رو گرفت و اینبار رو به جمعیت گرگینهها کرد.
-اینجا بودم برای پس گرفتن همراهم، نه برای کشتار فرزندان خودم.
جغد از روی شونهی هیونجین پایین پرید و دوباره به دخترکی بین لباسهای کهنه تبدیل شد. چهریونگ که دوباره میتونست ببینه روی پاهاش ایستاد و کلاه بزرگش رو از سر برداشت.
جیسونگ کتاب رو به سینهش فشرد و رو برگردوند به سمت پک.
- به عنوان لونای این پک میخوام بهم گوش کنید. دشمن ما هر کسی که هست این بالا حضور نداره، جایی نیست که بتونیم ببینیمش. اون پایین، جایی زیر آب اهریمنی هست که ما رو این بالا به جون هم انداخته.
نگاه فلیکس به سمت دیگهای از دشت چرخید، آرانیا رو دید که کنار روباه سفید ایستاده بود، پس در نبودش رفته بود دنبال اون؟
روباه سفید با قدمهایی بلند راه خودش رو از بین جمعیت باز کرد و درست کنار فلیکس ایستاد.
- اون زیر دیگه هیچ اهریمنی نیست، مردم زیر آب حالا دارن گندهایی که اون بالا آورده رو جمع و جور میکنن.
نگاه هیونجین لحظهای رنگ تعجب گرفت اما وقتی یونجون هم متقابلا بهش خیره شد دوباره همون نقاب بیتفاوت رو به چهره زد.
- پس اون فرشتهی پیر مرده؟
کلمهی فرشته رو با لحنی ادا میکرد که انگار صفت توهین آمیزیه و دهنش رو به نجاست میکشه.
- میبینم که دیگه تحت تاثیر طلسم پدرت نیستی برادر.
یکی از ابروهای هیونجین بالا پرید، بیاختیار قدمی جلو رفت و شمشیرش رو در نیام فرو کرد.
- برادر؟!
نگاهش روی لباسهای یونجون خزید، با دیدن اون کت و شلوار تکخندی زد و دوباره عقب رفت، انگار جواب سؤالش رو گرفته بود.
YOU ARE READING
Exa
Fanfiction"اکسا" کاپل: هیونلیکس . مینسونگ . سونگبین . یونگیو ژانر: فانتزی، سوپرنچرال، امگاورس، اسمات چنل تلگرام: @GodsFiction ••• - اهداف من بزرگن، اون انسان فقط یکی از صدها قربانی نقشههای منه. حداقل اون زنده میمونه. - تا رنج بکشه؟ - شاید! *اکسا: کلمهای برگ...