تنها بودن و قال گذاشته شدن برای جیسونگ دو مفهوم نا آشنا بودن. از وقتی به خاطر داشت همیشه والدینش، فلیکس، بنگچان یا بقیهی دوستهاش برای کمک بهش آماده بودن و حتی در بدترین موقعیتها آغوش بازی رو داشت که بهش پناه ببره. با اینحال تاجگذاری اون به عنوان لونا، بیشتر از سود براش ضرر به همراه آورده بود.
- دارم مثل یه پیرزن تو سرم غر میزنم.
زیرلب غرید و شال مادرش رو روی شونههاش جلوتر کشید، هوای تابستون همه رو از لباس گرم بینیاز میکرد اما امگا حاضر نبود از اون شال دور بیافته. به امید دیدن نشونهای از مینهو نگاهش رو اطرافش چرخوند. هانا و بنگچان رو با دوست جدیدشون میدید، صدای خندهی تماشاچیهایی که پای معرکهی اون سه جادوگر بودن رو میشنید و بوی آتیش درحال سوختن رو احساس میکرد اما کوچکترین اثری از آلفا نبود. هنوز نمیتونست باور کنه اینطور اون رو از جمعیت دور کرده و بعد بدون خبر دادن بهش گذاشته رفته. مینهو، بنگچان و فلیکس تنها کسایی بود که به چشم خودش نگاهش میکردن، نه لونا، امگای مینهو، گرگینهی تبدیلی یا هر شخص دیگهای؛ تنها افرادی که میتونست برای پذیرفتن هویت جدیدش بهشون تکیه کنه.
کمکم داشت نا امید میشد و میخواست از جاش بلند بشه که صدایی شنید؛ آخرین بازی که خشخش بوتهها توجهش رو جلب کرده بود تمام مردم دهکده اسیر گرگینهها شدن، خوشبختانه اینبار چند نفر برای مراقبت ازشون همراه داشتن.
- هی، جیس!
صدای زمزمه رو دنبال کرد، به نظر از پشتش میاومدن. اولین منظرهای که با برگشتن به پشت دید یک جفت چشم قرمز بود، چشمهایی که داشت به رنگ ترسناکشون عادت میکرد. برخلاف دفعهی اول، این بار اون چشمها به وضوح لبخند میزدن.
- برگشتی..
از جا بلند شد و نزدیک رفت، بوتههایی که مینهو بینشون نشسته بود رو کنار زد و رو به روش نشست. خب، انتظار دیدن صورت و دستهای خونی رو نداشت!
- این خون..
- دنبالم بیا!
مینهو با ذوق بچگانهای گوشهی لباس جیسونگ رو کشید و بیاونکه بدونه هنوز روی چهار دست و پا حرکت میکنه جلوتر ازش راه افتاد. چند قدم که راه رفتن قبیلهها کاملا پشت درختها پنهان شدن، حالا نه کسی اونها رو میدید و نه اون دو قادر به دیدن بقیه بودن.
- داریم کجا..
دست از حرف زدن کشید و به جسمی که مینهو کنارش نشسته بود چشم دوخت. لاشهی تازهی گوزن که به نظر میرسید چند دقیقه بیشتر از شکار شدنش نگذشته باشه، مینهو مثل گرگی که برای صاحبش دم تکون میده کنار لاشه نشسته بود و با جشمهای مشتاق به جیسونگ خیره شده بود.
ESTÁS LEYENDO
Exa
Fanfic"اکسا" کاپل: هیونلیکس . مینسونگ . سونگبین . یونگیو ژانر: فانتزی، سوپرنچرال، امگاورس، اسمات چنل تلگرام: @GodsFiction ••• - اهداف من بزرگن، اون انسان فقط یکی از صدها قربانی نقشههای منه. حداقل اون زنده میمونه. - تا رنج بکشه؟ - شاید! *اکسا: کلمهای برگ...