پوستین گرگ رو محکمتر گرفت تا مبادا کنار بره و بدنش معلوم بشه، نگاهی به پیراهنش که گوشهای افتاده بود انداخت و به لباسهای کنارش چشمغره رفت.
- اما این لباسا بافتنیه، وسط بهار که نمیشه بپوشم.
زن میانسال آهی کشید و کنار الیویا نشست.- اگه نپوشی منم بهت جواب سوالاتت رو نمیدم!
دوباره به دامن و نیم تنهی مشکی رنگ نگاه کرد و با اخم به سمت اون زن برگشت.
- باشه! اما اینا زیادی کوتاهه یه چیزی بده روشون بپوشم.
امگا که از موفقیتش خوشحال بود از جاش بلند شد و به سمت صندوقی گوشهی اتاق رفت. ردای بلند و سفیدی که بی شباهت به جوگوری مردانه نبود بیرون آورد، چندبار توی هوا تکوندش تا صاف بشه و گرفتش مقابل الیویا که تازه لباسهاش رو عوض کرده بود و داشت دامنش رو مرتب میکرد.
الیویا لباس رو گرفت و از خدا خواسته پوشیدش، اون لباس فقط تا زانوهاش رو میپوشونده و بند یا دکمهای برای بستن جلوی بازش نبود اما دخترک بابت همون هم شاکر بود، حداقل میتونست بخشی از بدنش رو مخفی کنه.
قبل از اینکه الیویا دوباره شروع به غر زدن بکنه، امگا کتابی رو انداخت روی تخت و با بیرون رفتن از اتاق الیویا و تمام سوالاتش رو تنها گذاشت.
الیویا به نوبت نگاهش رو بین در و کتاب میگردوند، کمی از رفتار اون زن آزرده شده بود اما چیزی که بیشتر حواسش رو به خودش اختصاص میداد فعلا کتابی بود که روی جلد سرخ رنگش اسم "افسانهی ماه" به چشم میخورد.
* * *
با لذت هوایی که بوی جنگل و تا حدودی خون میداد رو توی سینههاش کشید و اجازه داد گلوش صداهایی از لذت تولید کنه که بین لبهاش گیر میافته. از اینکه از پاهای خودش استفاده کنه متنفر بود اما حالا که مدت زیادی از این نعمت محرومش کرده بودن داشت ازش بینهایت لذت میبرد.
از پنجرهی برج به پایین نگاه کرد، ارتفاع زیادی بود و اگه کسی پرواز بلد نبود قطعا با پریدن ازش داغون میشد. بالاخره از اون آسمون بیستاره دل کند و برگشت سمت پسری که هنوز از درد به خودش میپیچید. تخت سفید رنگ حالا تماما خونی شده بود اما پسر نیمه برهنهی روش دیگه ناله نمیکرد، در عوض نیم خیز شده بود و سعی داشت هرجوری هست جلوی خونریزی سینش رو بگیره؛ جای چنگال اون مرد بیش از حد میسوخت و بدنش که بر اثر کمبود خون رو به سردی میرفت هیچ کمکی به بهتر شدن حالش نمیکرد.
-چند دقیقه قبل-
گلوی پسر کوچکتر رو بیشتر از قبل به تخت فشرد، بیاونکه توجهی به تقلاهاش برای آزادی بکنه یقهی لباسش رو با دست دیگه پاره کرد و بلافاصله ناخنهاش که از حد معمول بلندتر و تیزتر شده بود رو با خشونت روی پوستش کشید.
ČTEŠ
Exa
Fanfikce"اکسا" کاپل: هیونلیکس . مینسونگ . سونگبین . یونگیو ژانر: فانتزی، سوپرنچرال، امگاورس، اسمات چنل تلگرام: @GodsFiction ••• - اهداف من بزرگن، اون انسان فقط یکی از صدها قربانی نقشههای منه. حداقل اون زنده میمونه. - تا رنج بکشه؟ - شاید! *اکسا: کلمهای برگ...