𝑷𝒂𝒓𝒕 16

48 12 36
                                    

۲۸ دسامبر ۱۹۸۹

ایتالیا رُم

_خوش اومدید آقای پارک!

تهیونگ تا الان توی سکوت به دوستی که بعد از سه هفته ملاقاتش کرده، خیره بود. به سرعت از پشت میز بلند شد و با قدم های بلند خودش رو به جیمین رسوند.

_کِی برگشتی؟؟؟؟

جیمین نگاه کنجکاو و نگرانش رو روی تهیونگ چرخوند و در آخر بدون توجه به سوال اون پرسید.

_حالت خوبه؟؟ آسیب ندیدی؟؟

تهیونگ خنده ی آرومی کرد و همون طور که دور خودش میچرخید حرف زد.

_ببین سالمم!

جیمین اخم ریزی کرد و با پایین صدای ممکن حرف زد.

_اینجا چیکار میکنی؟؟؟ چرا برنگشتی خونه؟؟

تهیونگ دستش رو پست کمر پسر گذاشت و اون رو سمت جئون هل داد.

_بهت توضیح میدم...

_اقای جئون!! دوست و همخونه ی من جیمین پارک!

جونگکوک لبخند کوچیکی زد و دستش رو مقابل پسر نگه داشت.

_می شناسمشون، اما بازم خوشبختم!

جیمین با همون اخم روی صورتش دست جونگکوک رو گرفت.

_اما من افتخار آشنایی نداشتم!

جونگکوک بدون توجه به حرف پسر روی پاش چرخید و روی مبل نشست. یکی از پاهاش رو روی دیگری انداخت و با چشم اشاره به مبل های خالی کرد.

_بفرمایید لطفا!

جیمین نگاهش رو توی اتاق چرخوند و بعد روی یکی از مبل ها نشست.

_چی میل دارید؟؟

محترمانه پرسید و دستش رو به تلفن روی میز رسوند.

_یه لیوان آب لطفا!

بدون هیچ حرف دیگه ای تماس رو برقرار کرد و سفارش های مورد نظرش رو به شخص پشت تلفن رسوند.

_اینجا چیکار میکنی ته؟؟

تهیونگ گردنش رو سمت جیمین چرخوند با لبخند مستطیلی اش به اون خیره شد.

_ماموریت داشتم!! اما الان مشاور جئون ام!

_مشاور؟؟

نگاه متعجب و بهت زده اش رو به تهیونگ داد و لب خشک شده اش رو کمی زبون زد.

_خوب جناب پارک!

با شنیدن صدای جونگکوک هر دو به سمت اون برگشتن و تهیونگ با لبخند و جیمین با اخم بهش خیره شد.

_اون خنده ی مسخره ات رو جمع کن!!

آروم و زیر لب به تهیونگ تشر زد. جونگکوک که متوجه حرف جیمین شده بود لب هاش رو روی هم فشرد و مانع خندیدنش شد.

𝑺𝒊𝒍𝒆𝒏𝒕 𝒅𝒆𝒂𝒕𝒉 Onde histórias criam vida. Descubra agora