با شنیدن صدای لطیف و رسایی مردانه ای برگشت بهش نگاه کرد . یک پسر ظریف و کیوت که پوست روشنی داشت رو دید که تو لباسهاش میدرخشید هودی طرح دار شیری رنگ و شلوار کرمی پوشیده بود . صورتش زیبا و بی نقص بود . با ادب تعظیمی کرد و گفت : سلام رئیس جئون، لی جونهو هستم .
جونگکوک از چهره و رفتارش خوشش اومد ولی با چهره ی جدی گفت: بشین .
جونهو به ارومی نشست و بدون حرف بهش نگاه کرد که با نگاه جونگکوک سرش رو چرخوند و به زمین خیره شد . حقیقتا فکر نمیکرد که هرزه ی جدید اینقدر چهره ی معصوم و ارومی داشته باشه
***
• برای چندمین بار توی حفره داغش خالی شد ولی ازش بیرون نکشید بدنش تو آغوش گرفت واز بغلی بودنش لذت برد پوستش نرم و مثل بچه ها بدون مو بود. شروع به نوازش پهلو های نرم و پنبه ایش کرد جالبه که خیلی لاغرم بود اما اصلا خشک نبود اخلاقش هم پسندش بود ساکت و اروم و معصوم تو سکس جوری رفتار میکرد که حس میکردی یک باکره است نه یک هرزه . این یک هفته بهش خوش گذشته بود . یک فکری تو ذهن داشت پررنگ میشد . اون به زنها اصلا گرایش نداشت و میدونست که هر چقدرم تلاش کنه نمیتونه از رابطه با زنش از لحاظ جنسی راضی باشه و این باعث میشد بهش فشار بیاد واخلاقش از اینکه هست گندتر بشه و بعد از ازدواج نمیتوانست زیاد به گی کلاب بره و با هرزه های مختلف بخوابه پس یک سکس پاتنر ثابت براش بهترین گزینه بود . به منشی اس ام اس داد و اسم و عکس جونهو رو داد و نوشت ۲۴ وقت داری که همه جیک و پوک زندگیشو در بیاری حتی بیمار ستانی که به دنیا اومده فهمیدی درحد این با جزئیات میخوام اوکی؟
کم کم خوابش برد . با صدای هق هق بیدار شد دید که جونهو تو خودش جمع شده و گریه میکنه . یه حسی بهش گفت برنگرده . وتظاهر کنه هنوز خوابه از زیر چشم دید پسرک خودشو لنگان به حموم تو اتاق هتل رسوند و دوش اب رو خودش باز کرد صدای گریه هاش اینقدر بلند بود که برای اولین بار دلش به حال یک هرزه سوخت . ساعت ۶ صبح بود و ساعت ۹ قرار ملاقات با وکیل داشت پس وقت زیادی داشت . جوونهوواز حموم در اومد و یک دست لباس نو ای که روز اول رییسش خریده بود به سختی پوشید کمرش داشت نصف میشد موهاشو داشت با حوله ی کوچکی خشک میکرد جونگکوک با دیدنش تو اون تیشرت صورتی روشن لبخند زد خیلی ریزه میزه بود
تو یک لحظه خاطره ای ازده سال پیش براش زنده شد که جیمین لباس صورتی پوشیده بود و اون کلی مسخره اش کرده بود و بهش پلنگ صورتی گفته بود . رنگ صورتی خیلی به جیمین می اومد ...
چشماشو محکم بهم فشرد و زمزمه کرد دیگه نه بخودت بیا جونگکوک تو به خودت قول دادی فراموشش کنی
برای اینکه حواسش پرت شه به سمت جونهو رفت ان رو روی صندلی نشاند . عکس العمل جونهو باعث شد برای اولین بار تو یک هفته یک لبخند تو صورتش بیاد البته لبخندی سطحی که تشخیصش اسون نبود کل هفته رو سعی کرده بود با جدیت تمام رفتار کنه که بعدا جونهو نخواد اویزونش بشه و یا برداشت اشتباهی از این سفر کنه
جونهو ترسیده عقب رفته بود با چشمای گرد شده تا بیشترین حد روی صندلی عقب رفته بودو به تیکه گاهش چسبیده بود
اصلا این بهتر بود نباید روی خوش به هیچ کسی نشون میداد
حوله رو از دست جونهو گرفت و موهاشو خشک کرد
تا حالا برای هیچ کدوم از پاتنرهاش اینکارو نکرده بود البته اینکه باهیچ کس دوباره سکس نکرده بود اثر داشت فکر نمیکرد طلسم رابطه های یک شبه اش ب کسی جز جیمین شکسته بشه . دستهاش تو هوا خشک شد *لعنت بهت پارک جیمین که همیشه به یادتم*
حوله رو ول کرد و با اعصاب داغون به سمت حمام رفت وجونهو رو تو حالت شوک رها کرد.
بعد از حمام سریع خودش رو خشک کرد و بدون ذره ای توجه به جونهو موهاشو خشک کرد و با سشوار بهش حالت داد و کت شلوار مشکی شو پوشید و از اتاق هتل بیرون زد به رستوران هتل رفت اول یک وعده صبحانه برای اتاقی که توش ساکن بود سفارش داد و بعد روی یک میز کنار پنجره نشست برای خودش صبحانه سفارش نداد فقط قهوه ای تلخ سفارش داده بود .بعد از نوشیدن قهوه اش به پارکینگ رفت و ماشین اخرین مدل که کرایه کرده بود رو تحویل گرفت . خیلی وقت بود که خودش رانندگی نکرده بود سوار ماشین شد و ادرسی که تو گوشیش داشت تو جی پی اسش وارد کرد .
به شرکت حقوقی وکیلش رسید. نگاهی به معماریش انداخت خوب اندرسون مشخص بود ادم خوش سیلقه ایه . سوار اسانسور شد دکمه طبقه مورد نظر رو فشرد و با ورودش منشی که زن مسن اما کاملا شیک پوش و خوش چهره بود از جاش بلند شد و به سمت میز منشی رفت به انگلیسی سلام کرد و خودش رو معرفی کرد
+سلام خوش اومدید بله اقای جئون رئیس کل امروز صبح رو برای ملاقات باشما خالی کردند منتظرتون بودیم از اشنایی با شما خوشوقتم باعث سعادته الا حضورتون رو به رئیس اطلاع میدم
تلفن برداشت و اومدنم رو اطلاع داد چیزی طول نکشید که در باز شد و وکیل از اتاقش بیرون اومد به سمتم اومد و سلام داد . وکیل اندرسون یک مرد تقربیا جا افتاده بود که خوش قیافه و خوش رو بود . بار اولی بود که از نزدیک اورا میدید. اندرسون لبخند ملایمی زد و دستش رو جلو آورد جونگکوک هم متقابلا لبخند زد و دستش رو فشرد .
جئون کوک به انگلیسی سلامکرد و خودش رو معرفی کرد . اندرسون گفت:
+سلام اقای جئون حالتون چطوره من اندرسونم همونی این چند وقت از راه دور مکاتبه باهاش داشتید .بفرمایید تو دفتر اینطوری سرپا زشته بفرمایید
YOU ARE READING
You Make My Haert Beat
FanfictionYou make heart beat توباعث میشی قلبم بزنه💙🦋 کاپل :کوکمین💙🦋 جانگ کوک وارث یکی از تاپ ترین شرکتهای سرمایه گذاری و استارت آپ به طور مخفیانه صاحب بزرگترین و درتی ترین گی بار سئوله به خاطر مسائلی چند مدت نتونست به بارش بره و وقتی رفت سوپرایز شد دل...