🦋19🦋

249 65 13
                                    

کمی روی صندلی انتظار نشستند نامجون داشت در مورد چرخ و فلک از پدرش میپرسید جیمین عروسک بغل به صندلی تیکه داد و به آسمونی که بخاطر آلودگی‌ ستاره هاش معلوم نبود خیره شد. چند دقیقه ای  گذشت تا اینکه نوبتشان رسید
سوار کابینه شدند برای حفظ تعادل جیمین روبه روی  جونگکوک نشست و نامجون هم کنار جیمین
اولش میترسید و دست جیمین رو فشار میداد ولی  وقتی چرخ و فلک شروع به حرکت کرد و بالا رسیدند خودش به پنجره ی کابینه نزدیک کرد و مرتب با شگفتی از ادم های کوچک شده و ماشین های قد یک چوب کبریت میگفت از نور چراغ های شهر میگفت و واقعا منظره ی زیبایی بود
جیمین یک توی دلش حسرت خورد کاش اون هم بچه اش سوار چرخ و بازی به می آورد
بعد ازپیاده شدن نامجون اصرار کرد که دوباره سوار بشند اماجونگکوک خیلی محکم مخالفت کرد و اجازه ی تکرار خواسته ی نا به جاش رو نداد
چند لحظه بعد صدای نوتیف گوشی جمین امد
جیمین ناخودآگاه با لحن خیلی مظلوم و لبهای کمی ورچیده پرسید
ببخشید آقای جئون من یک لحظه میرم با دوستم صحبت کنم‌ اگر مشکلی نیست
نه راحت باش جیمین شی من همینجا منتظر میمونم
جونگکوک با لحن مهربونی گفت دلش میخواست مکالمه رو بشنوه 
اما نمیتونست که دنبال جیمین بره یا ازش بخواد جلوی چشماش با دوستش حرف بزنه خدا روشکر جیمین زیاد دور نشد و توی محدوده ی دید جونگکوک بود .
یک زن جوان خوش استایل با پاکتی توی دستش نزدیک شد زیبا خوش اندام و شیک پوش بود
اصلا به او نمی خورد که از جیمین بزرگتر باشد ولی جیمین شخص پشت تلفن را نونا صدا زده بود
اون زن به نظر ناراحت میامد چند بار روی شونه ی جیمین زد و حتی انگار بلند صحبت میکرد اما صدایش واضح به گوش جونگکوک نمی آمد رفتار دختر خیلی عاشقانه طور بود مانند دختری بود که با دوست پسرش دعوا میکرد  یک کی دارمای زنده جلوی چشمم داشت رخ میداد تیر خلاص به این حدسِ جونگکوک رو جیمین زد که دستش دور شانه ی های زن گذاشت و او را در آغوشش گرفت
کاملا مشخص بود که دروغ گفته بود که سینگل هست  کدام دختری این مسیر طولانس را با این سرعت میاد که فقط برای دوست معمولی اش قرص بیاورد؟
نگاهش رو از صحنه روبه روش گذاشت نامجون هم داشت به اونا نگاه میکرد
جونگکوک توی دلش یه حماقت خودش خندید هنوز یک عوضی استریت رو دوست داشت کیی که بعد اولین‌ بوسه با مشت و بدترین حرف ها ترکش کرده بود
چشمانش را روی هم فشرد و هیس پر حرصی کشید و باخودش گفت : به تو چه ها ب توچه مشخصه ۱۶ سال سینگل نمونده چه انتظاری داری ازش وقتی خودت تو این ۱۶سال صد پاتنر جورواجور عوض کردی و حتی جونهو هم یک جور پاتنر حساب میشه پس توام هم در اصل سینگل نیسی
دوباره نگاهی انداخت و با جیمینی که داشت نزدیک میشد چشم تو چشم شد نگاهش رو گرفت عصبی بود نه از دست جیمین بلکه از دست قلب زبان نفهم خودش چند بار باید میشکست تا یاد میگرفت دل نبندد
به این فکر کرد که به خاطر هورمونهای مردانه اش چند ماه از اخرین سکسش میگذشت و در حقیقت مشکل از جونهی نبود اوبه دلیل مسایل پیش اومده میل جنسی اش رو کم از همیشه کرده بود در واقع بی میل نسبت به همه چیز شده بود پس امشب درستش میکرد  
پیامی به جونهو نوشت :هی بیبی بوی خودتو واسه یک شب هات اماده کن تا یک ساعت دیگه اونجام
اما چون به اجوما گفته بود تا اخر شب نمیایند مطمئن بود آجوما غذای گرمی نپخته است .
به راننده آدرس و پیامک به راننده داد و ازش خواست هرچی سریعتر بیاد و اونارو به خونه ببره
به مک دونالد رفت و برای هر سه سفارش داد که  تند نباشد
نظرشون هم نپرسید بی ادبی بود ولی اینقدر عصبی بود که واقعا دلش هم کلامی با اون پسر رو نمیخواست
کمی بعد حاضر شد سفارش ها رو دست گرفت
وبه سمت جایی که جیمین و نامجون ایستاده بودند رفت و گفت کم کم وقت رفتنه خوش گذشت پسرم ؟پسرخوبی باشی زیاد میارمت
نامجون که واقعا انرژی ای براش نمونده بود اعتراضی نکرد و گفت:اره دد خیلی ممنون امشب خیلی خوش گذشت
منتظر راننده شدند
ساعت نه شب بود جیمین هم خسته شده بود .
آقای پارک میتونید امشب رو مواظب نامجون باشید؟من امشب خونه نمیام
خودش هم نمیدونست قصدش از زدن این حرف چی بود فقط میخواست این رو گفته باشه
جیمین سری تکون داد و گفت: بله اقای رییس،میتونم. شما راحت باشید
بعد رسیدن راننده و سوار شدن نامجون و جیمین به راننده هشدار داد که با احتیاط برونه
بعد از اینکه رفتند سوار ماشین خودش شد و به سمت اپارتمانش روند خیابان ها شلوغ و ترافیک زیاد بود روز تعطیلی بود
با رسیدن به اپارتمانش با وجود داشتن رمز در زنگ زد طولی نکشید جونهی در باز کرد با دیدن ظاهرش سوتی کشید و از سرتاپاش رو یک بار نگاه کرد
جوراب زنبوری مشکی شلوراک کوتاه چسبون پیراهن نیم تنه و میکاپ غلیظ خوب از کینک های جونگکوک خبر دار بود

ادامه دارد...
نتم افتضاحه فیلتراهم وصل نمیشه اگر وصل شد امشب اپ داریم🦋💙🐳💫💋

You Make My Haert BeatTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon