جلسه ی سهام داران تمام شده بود و حتی به بازرسی بخش های مختلف رفته بود اما خبری از جونهو نشد . به نگهبان آپارتمان گفته بود اگر جونهو رسید زنگ بزنه ولی خبری نبود . عذاب وجدان ولش نمیکرد . تایم ناهار بود گوشی اش بالاخره زنگ خورد .ناشناس بود
_سلام بفرمایید
+سلام آقای جئون؟؟
_بله خودم هستم
+ام اقای جئون شما کسی به اسم لی جونهو می شناسید
_جونهووو شما خبری ازش دارید؟؟
+ایشون دیشب تصادف کردند والان توی درمانگاه من هستند
_چیییی حالش خوبه
+حال عمومیش خوبه اما دستشون شکسته و گچ گرفته شده
_خدای من آدرس درمانگاهتون رو بدین
+بله یادداشت کنید
جونگکوک سریع یادداشت کرد و بعد از اطلاعات دادن به منشی و لغو کردن دو سه قرار ملاقات از شرکت بیرون زد و به سمت درمانگاه روند کل مدت رانندگی تا درمانگاه اضطراب داشت و افکار بدی تو ذهنش میچرخید.درمانگاه خیلی کوچکی توی حومه ی شهر بود بعد از پارک کردن پیاده شد کمی انطرفتر ماشین خودش رو شناخت جلو بندیش داغون شده بود و این نگرانترش کرد وبه این فکر نکرد چرا ماشین باید اینجا میبود .
با دو به سمت پذیرش رفت دختر جوان و زیبایی با ظاهر خیلی شیک پشت میز بود
سلام بیماری به اسم لی جونهو دارید
به لحظه صبر کنید
دختر گفت و بعد از سرچ توی سیستم گفت
بله شما همراهیشد ؟؟
بله هستم کجاست؟؟
طبقه ی بالا اتاق ۱۰۵
تشکری کرد و به سرعت به اتاقی که گفته بود
رفت و با رسیدن به اتاق نفسی کشید و وارد شد
اتاق تک نفره بود و حتی یک تخت داشت روی تخت جونهو خوابیده بود نزدیک شد چند خراش روی صورتش بود و پیشونی اش بسته بود و دستش گچ گرفته بود توسط اتل به گردنش اویزون بود
کنارش نشست و اروم صداش کرد جونهو بیدار شد و با دیدن کوک نگاهشو گرفت . باید خیلی ناراحت شده باشد.
برای ندیدن کوک چرخید که همزمان اخش بلند شد
چی شد؟؟؟جایت درده پرستار رو صدا کنم؟؟؟
جوری رفتار نکن رییس انگار برات مهمم اصلا چرا از کارتون زدید که به من بی ارزش سر بزنین . مگه شما نیستید که همیشه کارتون و بچه اتون رو بهم ترجیح دادید . من براتون فقط یک پاتنرم که دیگه بهش کشش ندارید پس بهتره بزارید برم بمیرم .
جونهویاااا اینطوری نگو خودت شرایطم رو میدونی درکم کن
آنی تو من رو درک کن خستم از این همه تحقیر شدن همسر سابق تون و شوهرش منو هربار کوچیک میکنند و شما هیچ وقت به خاطر من جلوشون رو نگرفتی رفتی مسافرت من رو فرستادی خونت بعد من رو بیرون کردند گفتن به بودنت احتیاج نیست
دیشب هم من رو از خونتون بیرون کردید . فردا آخ وسایلم رو برمیدارم قرار دادمون رو کنسل کن جناب ریس من دیگه فاک بادیتون نیستم خسته شدم از این همه تحقیر ...
با عصبانیت غرید بسسس کن جونهو اتفاق دیشب رو فراموش کن قراردادت تا وقتی من بخوام هست و کنسل نمیشه پس جای این چرندیات و منفی بافی ها بهم بگو به چه دلیل فاکی اینجایی و چرا زودتر بهم خبر ندادی
جونهو با گریه گفت اره چرندیاته احساسات من برات همینه چرندیات !!!خبر میدادم
چی میشد از جلسه مهم سهامدارات میگذشتی یک بار نشد من رو اولویت بزاری شده؟ اصن دوستم داری شش ساله باهمیم !
کی گفته دوستت ندارم دست از چرت گفتن بردار تابیشتر عصبانی نشدم
زنگ میزنم اومام مرخصم کنه شما برو به شرکت مهم ات برس رییس
جونهو یک کلمه دیگه حرف بزنی واقعا تمومت میکنم
و اینقدر این تهدیدش با لحن جدی ای گفت که جونهو ترسید که نقشه اش نتیجه ی عکس بده و سکوت کرد
ایده ی ریسکی کرده بود به یکی از دوستای سابقش توی کلاب برای این کار رو زده بود که دوست پسرش صاحب این درمانگاه شیک توی حومه ی شهر بود . البته ۱۰۰ هزارتایی براش اب خورد . بهرحال هیچ چیز بدون هزینه نبود حتی دوستی ....
سوار ماشین جونگکوک شد و بعداز در اوردن مموری بلک باکس ماشین و خاموش کردنش
کمربندش رو بست با سرعت به نزدیک درمانگاه روند تا مشکوک نباشد و جایی که دوربین نبود محکم از سمت کمک راننده به درخت توی خیابون کوبید ایربگ کمی دیر باز شد و پیشونی اش به فرمان خورد و ولی تنها جراحتش همان بود و دستش الکی گچ گرفته بود .
با مظلوم نمایی اخ میکشید وتظاهر به داشتن درد کرد پرستار که خبر از فیک بودنگچ داشت آمد .با پوزخند مسکن ترزیق کرد
چه دنیای افتضاحی شده بود ولی به اون مربوط نبود چون این دستور رییس بیمارستان بود....
با رسیدن به عمارت جونگکوک ریموت در پارکنیگ رو زد جونهی زیرزیرکی لبخند پیروزی زد و هنگام پیاده شدن الکی تظاهر به سرگیجه کرد . جونگکوک با دیدن تلو خوردن جونهو سریع دستشو دور کمرش حلقه کرد نا مانع افتادنش بشه جونهو ادای بد حال ها رو در اورد به بدن جونگکوک تیکه داد
تهیونگ که با جیمین و نامجون در حال فوتبال بازی بودند با دیدن جونهو کنار جونگکوک سوپرایز شد سریع جلو رفت با دیدن سر باند پیچی شده و دست آتل بندیش پرسید چیشده جونهو شب تصادف کردی
جونگکوک به جای جونهو جواب اره دیشب از سر راهم برو کنار
تهیونگ با تعجب پرسید دیشببب ؟
جونگکوک نگاه کجی انداخت بهش وگفت پیرشدی انگار گوشِت هم کر شده آره دیشب تصادف کرده می خوام ببرمش تو اتاق پس برو کنارتهیونگ کنار رفت و اجازه داد رد بشند
گوشی رو برداشت و به یونگی زنگ زد
بعد چند بوق باچند فحش غلیظ گوشی رو برداشت وگفت لنتی از خواب بیدارم کردی بنال
+هیوووونگ ۲ ظهره ها دیشب ساعت چند اون عکس عا رو گرفتی
_دیوث زنگ زدی اینو بپرسی واقا؟؟؟؟ ساعت ۵ بود
+خب بعد چی شد؟؟
_چی چیشد؟؟یک چرت زدم و بعد با پرداخت پول از هتل در اومدم
+خب ساعت چند بود
_۸ وخورده ای...
+لنتی ....
_چیشده
+هیونگ این پسره یک روباه لنتیه اگر بدونی چ رولی اومده . شاخ در میاری
_چیکار کرده ؟
+هیچی تصادف فیک کرده سر فرصت عکس الانشو میگیرم میفرستم حالا هیونگ دوربین های اون هتلی دیشب رفتی رو هک کن و فیلم ورود و خروجش رو سیو کن لازم میشه
_چ دهن سرویسی !!هه جذاب شد ماجرا !!!کون خوبی داشت باید بیشتر میکردمش.
+هیونگ چندش نشو دیه بهت نمیگم پیشولی انبلاک کن با بای
_حقته نکنم ولی دلم سوخت فعلا
گوشی رو تو جیبش گذاشت و نگاهی به جیمین انداخت که بدون اینکه متوجه جونگکوک بشه در حال بازی با نامجون بود
جیمین میتونست برگ برنده اش بشه باید یک کاری میکرد که به جونگکوک نزدیکتر بشه ولی چیکار ..
باید کلی فکر میکرد و نقشه میریخت
YOU ARE READING
You Make My Haert Beat
FanfictionYou make heart beat توباعث میشی قلبم بزنه💙🦋 کاپل :کوکمین💙🦋 جانگ کوک وارث یکی از تاپ ترین شرکتهای سرمایه گذاری و استارت آپ به طور مخفیانه صاحب بزرگترین و درتی ترین گی بار سئوله به خاطر مسائلی چند مدت نتونست به بارش بره و وقتی رفت سوپرایز شد دل...