با قدم های محکم و پرغرورش به سمت ورودی کلاب رفت . دو بادیگارد غولتشن با دیدنش سریع از سرراه کنار رفتند و با تعظیم نود درجه در رو براش باز کردند
پوزخندی به این همه چاپلوس بودنشون زد و بی توجه به انها راهش رو ادامه داد وازشون گذشت
با ورود به کلاب صدای بلند موزیک گوشش رو خراشید اخمی کرد و به سمت بار رفت
جین با دیدنش لبخند عمیقی زد و سریع تعظیم کرد بین تمام کارکناش از اون فقط خوشش می امد
البته کسی دیگه ای رو نمیشناخت اینقدرا هم مهم نبودن که وقتش رو حروم شون کنه حتی اسم هرزه هایی که تو کلابش بودند و چند وقت یک بار بهش سرویس میدادند رو هم نمیدونست
فقط دو کلمه گفت همون همیشگی
از پله ها بالا رفت و رمز اتاق وی وی ای پیش (vvip) رو زد و واردش شد
طبق معمول همه جا از تمیزی برق میزد جین خیلی وسواسی بود و خودش شخصا اینجا رو تمیز میکرد درحالی که وظیفه اش نیست
درو اتاق رو بست اینجا اتاق مخصوصش بود به سمت پنجره رفت و به جمیعت پسرایی که توهم میلولیدن نگاه کرد . هیچ کس چشمش رو نمیگرفت شیشه های اتاقش یک طرفه بودن ورفلاکسی بودند و کسی متوجه نمیشد که پشت شیشه چخبره و فکر میکرد اینه استصدای زنگ در بلند شد میدونست فقط جین اجازه داره به این قسمت از کلاب بیاد با اینکه رمز در رو داشت اما اینقدر شعور داشت زنگ در بزنه و اجازه بگیره
بادیدنش از تو ایفون تصویری درو براش باز کرد جین با سینی بزرگ شامل انواع مزه و یک شیشه ودکا میشد وارد شد با احترام گذاشتن وارد شد و سینی رو خیلی محتاط روی میز وسط اتاق گذاشت اروم شروع به چیدنشون روی میزکرد همونطور که باسر پایین میزرو میچید پرسیدارباب جئون این چند مدت نیامدید اتفاقی افتاده؟؟؟
اگر کسی دیگه ای جز جین میپرسید یک جواب دندان شکن بهش میداد تا جرات نکنه دیگه بخواد اون رو سوال جواب کنه اما جین فرق میکرد
جین پسر راننده شون بود و یک جورایی کل زندگیش جین رو میشناخت وبه عنوان آشنا بهش اعتماد داشت اما شخصیتش جوری پرورش یافته بود که نمیتونست با جین یا هر کس دیگه صمیمی بشه یا اجازه بده از حد خودش فراتربره
خاطره ای بیاد آورد که توی هفت سالگیش اشتباهی جلو پدرش به جین هیونگ گفته بود وبدن کوچیکش مهمان ضربه های کمربند پدرش شد نفرتش از پدرش از همون روز جوونه خورد
هرچی بزرگتر میشد بیشتر پدرش رو میشناخت وازش متنفر میشد
جونگکوک ای که برای مرگ احساساتش خیلی جوون بود بخاطر اوردچشماش رو بست و سعی کرد پوسته ی قوی خودشو رو حفظ کنه و با یک نفس عمیق موفق شد
چشماشو باز کرد و فقط بهانه ای اورد که دروغم نگفته بود
درگیر کارهای شرکت بودم جین چخبرشده انگار کلاب این روزها خیلی شلوغ شدهاستریپر جدید استخدام کردم قربان بهتون پیام دادم و اجازه استخدامشو گرفتم شمام قبول کردید به خاطر نمیارین؟؟
کمی فکر کرد بخاطر نمی اورد اما بخاطر غرورش تایید کرد و پرسید
حالا یک استرپیر چه ربطی به این شلوغی داره
جین با لحن اروم و یکنواخت همیشگی اش جواب داد
از وقتی شروع به اجرا کردن کرده تاحالا مشتری ها چندین برابر شدند اکثرا هم با یک بار دیدن رقص طرفدارش میشند وخودم شخصا دیدم با که اجرا و رقص عالیش مثل جادوگرها تماشاچی رو جوری طلسم میکنه که حتی دلت نمیخواد به اندازه ی پلک زدن اجراشو از دست بدی
ابروش رو بالا انداخت خب قضیه داشت جالب میشد پرسید کی هست که اینقدر طرفدار داره ...
اسم اصلیش پارک جیمینه که افراد زیادی اسم واقعیشو نمیدونند اسم استیجش بیبی جیه
پارک جیمین چرا هنوز با شنیدن اسم اش هم قلب لعنتی اش میلرزید اخمی کرد و تو ذهنش به خودش نهیب زد
YOU ARE READING
You Make My Haert Beat
FanfictionYou make heart beat توباعث میشی قلبم بزنه💙🦋 کاپل :کوکمین💙🦋 جانگ کوک وارث یکی از تاپ ترین شرکتهای سرمایه گذاری و استارت آپ به طور مخفیانه صاحب بزرگترین و درتی ترین گی بار سئوله به خاطر مسائلی چند مدت نتونست به بارش بره و وقتی رفت سوپرایز شد دل...