🦋4🦋

572 102 5
                                    

درو با تمام قوا فشاردادم‌تا ببندده با این حجم از عصبانیت اگر دستش بهم میرسید من رو میکشت صدای اخش در امد پاش لای در گیر کرده بود درو با تمام زور هل دادکه پرت شدم تو اتاق و کمرم درد گرفت سریع ازجام بلند شدم و عقب عقب رفتم . اون مثل گاو وحشی با چشم های به خون نشسته سمتم میامد . بالاخره بعد چنددور چرخیدن تعقیب و گریز سکندری خوردم که سرعتمو کم کرد پدر از لباسم گرفت و به سمت خودش کشیدم منو به نزدیک ترین دیوار کوبید مادرم سمتون اومد خواست جدامون کنه بابام هلش داد وگفت ت دخالت نکن زنیکه هرزه به وقتش خدمت توام میرسم... میخوام این کونی رو از زمین محو کنم ...
دستش محکم دور گردنم حلقه کردسرمو باز به دیوار کوبیدداشتم خفه میشدم غریزی شروع به دست وپا زدن کردم . چی برات کم گذاشتم که رفتی زیر خواب شدی !!؟؟
مادر جوش آوردوگفت دهنتو ببندد جونگمین‌
پدرم ولم کرد و به سمت مادرم رفت و تو یک قدمی ایستاد و با لحن حرصی تو صورت فریاد زد :طرفشو نگیر بخاطر‌یک هرزه به شوهرت نگو دهنتو ببندد فکر کردی مدرک ندارم دست برد و از جیب کتش یک پاکت متوسط در اورد وتو صورت مامانم کوبید بیا هرزه بازی هاشو ببین .نگاه کن خوب ...
مامان دستبرد و پوشه رو از پایین برداشت بازش کرد چند عکس بود سمتشون رفتم پدرم‌با نگاه مرگبار نگاهم کرد و چیه فکر نمیکردی لو بری عوضی حقه باز
عکس هارو دیدم همش من وجیمین درحالتهای مختلف بود همو بغل کرده بودیم ولی واقعا بیمنظور بودند اونا... معلوم فقط دیروز نبود این چند روز اخر بود بدترینشون عکس بوسه ی تحمیلی من به جیمین بود که دست مامانم بود و خیره بهش مونده بود .
مامانم اینطوری که نشون میده نیست من فقط...
سکوت کردم نمیدونستم چی بگم‌
بابام‌دوباره بهم حمله کرد و پرتم کرد روی زمین یک لگد تو کمرم زد و گفت میدونی چطور فهمیدم ؟؟؟اون مدیر اکادمیت تو مهمونی‌دیدم گف چرا پسرت دوماهه دیگه نمیاد !!!!به اسم کلاس ویالون کدوم قبرستونی میرفتییی هاا؟؟؟؟ از بچگیتم میدونستم هیچ گهی نمیشی پسره ی لوس احساسی برات بپا گذاشتم فهمیدم پسرم میخواد رقاص بشه پسر من؟؟؟میخاد کونشو واسه بقیه تکون بده . پسر من! داشتم دیوونه میشدم ولی گفتم شاید اشتباهه فقط دلش میخواد برقصه اینا دروغه که عکس لب گرفتن پسرم با یک مرد به دستم رسید اتیش گرفتم از دستت بیوجود کاش حداقل زیر خواب یک ادم شده بودی نه یک لات بی سرو پا که زندگیش رو با رقصیدن برا این و اون میگذرونه یک بی پدر که معلوم نیست تخمشو کی انداخته...
اخ دارم دیوونه میشم میکشمت جونگکوک مایه ننگمی از روزگار حذفت میکنم ناگهان به سمت چوب گلفی که انداخته بود رفت و به سمتم اومد مادرم که این وسط با شوک خیره بود یه دفعه خودش رو جلو انداخت که لبه ی اهنی چوب گلف محکم بر سرش برخورد کرد و اینقدر برخوردش بد بودکه چند قطره از خونش تو صورتم پاشید سریع بغلش کردم وبا دست زخمشو گرفتم که دستم خیس شد داشت خونریزی میکرد دوسه تا خدمتکارو دیدم سرشون داد زدم :چه غلطی میکنن زنگ امبولانس بزنین‌
سرم مادرمو بغل کردم و اشک ریختم‌. همش تقصیر من‌بود حق با پدرمه من باید میمردم
اما میدونم خیلی ازم‌ناامید شدی ولی ازم‌متنفر نشو باشه !دووم بیار الان امبولانس میرسه چیزی نیست خوب میشی ما بدتر از اینا کتک خوردیم مگه نه
مامان نگاه کرد و با صدای ارومی شمرده گفت
آره ناامید شدم ولی نه از تو پسرم از خودم که مادری نبودم که تک دونه پسرم بتونه اینقدر کنارم احساش امنیت و صمیمیت بکنه که رازش رو بهم بگه . فک کنم این اخرشه جونگکوکا
_مامان خواهش میکنمممم نگوووو اینطوری ... دووم بیاااار الان دکترا میرسند .
مامان دستمو که خونش خیس شده بود گفت و تو چشمام نگاه کرد و گفت :معذرت میخوام پسرم ببخش که مادر بی دست وپایی بودم اینقدر شجاعت نداشتم که از این عوضی جداشم و نجاتمون بدم ببخش اگر اینقدر باهات صمیمی نبودم که من رو دوست خودت بدونی
_ماممااانن این حرفا چیه میزنی بس کنننن
هییییس خوب گوش بده. تو تنها دلیل زندگی کردنم بودی این جهنمی که این مرد برام ساخته رو تو بهشت میکردی برام پسرم اخ یه‌‌دفعه ای چقدر دلم میخواد‌تو رخت دامادی ببینمت حالا فرق نمیکنه عروس برام بیاری یا داماد ... اره پسرم گرایشت برا من مهم نی .....مهم خودتی تنها دلیل نفس هام امید هرروزم پسرم ...حس عجیبی دارم ...کوک مامانرو ببخش باشه این اتفاق ذره ای به تو ربط نداره تقصیر منه من نباید قبول میکردم که بری این اتفاق تقصیر تو نیست کسی که منو زد پدرت بود نه تو یادت بمونه باشه؟؟ احساس میکنم که این رو باید بدونی منو پدرت زد . انتقام این ۱۷ سال زجرمو تا با خوشبخت شدن بگیر. من هرجا برم نگاهم به توعه باشه . ؟؟؟مراقب خودت باش من دارم حسش میکنم وقتی برام نمونده دوستت دارم پسرم دوستتدارم
وسط گریه هام فریاد زدمممم نهههه تو زنده میمونیییی مامان منم دوستت دارم .
پدر با نابلوری بهمون نگاه میکرد و چوب گلف که خونی بود تو دستش نگه داشته بود . جسم بیجون مادرم محکمتر رو بغل کردم از حال رفته بود و بدنش داشت یخ میزد . با دستم زخمو نگه داشته بودم و از حس گرمای خون مادرم که سرد میشد داشتم دیونه میشدم .
بالاخره رسیدن سریع مامانمو بلند کردند و بردند منم باهاشون رفتم . اوضاع بد‌‌ نبود اما یهددفعه اون دستگاهی داشت ضربان قلب مادرمو نشون میداد ایستاد .وبه همین راحتی مادرم‌به خاطر اشتباه من از دست رفت.
نمیتونستم باور کنم که به این سادگی تنها پشتیبان‌و تیکه گاهمو از دست دادم . دیدم که پدر با دکتر حرف میزد.نمیدونم قراره چه کلکی سوار کنه
از زیر این نمیتونست در بره باید برای کشتن مامانم مجازات میشد ...
مراسم یادبود مادرم تو کلیسا برگذار شد  . پدرمو دست کم گرفته بودم . پزشک قانونی رو خرید .مرگ مادرم یک حادثه اعلام‌شد .الان همه فکر میکنند مادرم براثر خواب الودگی از پله ها سر خورده و سرش ضربه خورده و مرده درحالی مادرم روپدرم کشته بیوجدان چنان نقش بازی میکنه انگار روزگارش سیاه شده اما فقط‌ساکنین عمارت میدونستند این مرد قد موهای سرش به مادرم خیانت کرده و بعضیاشو حتی مادرم شاهدشون بوده ...
خوب به دکتری‌مادرم رو معاینه نگاه کردم‌ شین سه کیونگ هرجا کجا که بری پیدات میکنم و روزگارت رو سیاه میکنم وکاری میکنم بخاطر دروغ و رشوه گیریت مجازات شی...
حتی افسرها رو هم بخاطر سپردم از شواهد عکس گرفته بودم از خون تو اتاقم  از چوب گلف حتی تک تک خدمتکارایی که با حق سکوت گرفتن‌ مرگ مادرم رو سر پوش گذاشتند من انتقام مرگ ناعادلانه مادرم‌رو میگرفتم‌ پدر سه روز بعد از مرگ مادرم عمارت جدیدی خرید و به اونجا اسباب کشی میکردیم چند روز فوت مامانم چون دورمون شلوغ بود نمیتونست عذابم بده به محض خلوت شدن و رفتن همه ی  اشناها منو زد و بهم گفت من نجسم و قاتل مادرمم... اگرمادرم اون حرفا رو نمیزد باورش میکردم.
بخودم اومدم دیدم اولین مشت رو تو صورتش خوابوندم و فریاد زدم اسم‌مادرم رو نیار قاتل اصلی معلومه کیه !
دیگه ترسی نداشتم . کارم شد سرکشی وبعد کتک خوردن تا حد بیحسی و دوباره و دوباره تا حدی که پدر شروع به ترسیدن ازم کرد چون میداد چیزی جلوم رو نمیگیره
بایدم میترسید من کسی هستم که انتقام سختی ازش میگیرم .

You Make My Haert BeatTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang