part74(آقای ملکه حسود)

666 126 50
                                    

هینجوری شوکه به تهیونگ نگاه میکرد.
+تو چطوری اومدی؟ نگفتی خطرناکه؟ کسی تو دروازه ندیدت؟

تهیونگ با چشمای پر از اشک بدون اینکه حرفی بزنه به چشماش خیره بود.
جیمین دستشو گرفت و روی تخت نشوندش.

+نمیخوای حرف بزنی.
تهیونگ بغضش شکست:تو بگو داری چیکار میکنی؟ زده به سرت؟.... نکنه عقلتو از دست داری...
برای چی نامزدیتو بهم زدی...

جیمین خنده ش گرفت....
تهیونگ بیشتر عصبانی شد:داری میخندی؟!!!!
تو الان داری به من میخندی؟ نه دیگه مطمئن شدم دیونه شدی.

+چه خبرته یکم آروم تر بچه.
ت:آره من بچم ولی قطعا تو یه دیونه ای..
+تازه فهمیدی من دیونم!!!!و مقصر دیونگیم ‌کیه؟

تهیونگ سرشو پایین انداخت:میدونم من احمق مقصرم ...تو به خاطر من اینکارو کردی اگه از ولیعهدی خلعت کنن چی؟

+هیچی، مگه تو شاهزاده نیستی منو میبری قصر خودت، بعد برام چند تا بچه قدو نیم قد میاری دور هم خوش میگذره دیگه.

تهیونگ با مشت ضربه ای به سینش زد:الان وقت شوخی کردنه
+آااااخ وحشی.....کی گفته دارم شوخی میکنم خیلیم جدی میگم. مگه منو تو چیزی جز این میخواستیم؟!
من حاضرم تا آخر عمر کنار تو توی یه کلبه زندگی کنم تا پیش کسی باشم که دوسش ندارم.
میخوام جایی نفس بکشم که هوای تو اونجا باشه.
میخوام توی زمینی قدم بزنم که جای قدمای تو روش مونده باشه، بنظرت چیز زیادی میخوام.

تهیونگ بهت زده نگاش کرد.
+چیه چرا اینطوری نگام میکنی؟
چند باری پلک زد:هیچی، هیچی، فقط خودتی؟ از کی تا حالا شاعر شدی آخه این حرفا از ولیعهد مغرور بعید بود.

جیمین توی یه حرکت سریع کمرشو گرفت و روی تخت خوابوند.
تهیونگ که غافلگیر شده بود با چشمای درشت شده نگاش کرد.

جیمین با دستش شروع کرد به بازی کردن با موهاش:این بلا رو تو سرم آوردی وگرنه من که داشتم برای خودم زندگیمو میکردم تو منو اغفال کردی .

تهونگ با دستش با یقه پیرهن جیمین بازی کرد:حالا چی میشه؟

+اومممممم، خب میتونیم دو کار انجام بدیم، من همینجا و توی این اتاق لختت کنم یا نه بریم تو اتاقمو اونجا لختت کنم.

تهیونگ با اخم نگاش کرد:منحرف....منظور من ولیعهدی تو و سرنوشت خودمون بود.
دست و پا زد تا از زیر جیمین بیرون بیاد:ولم کن میخوام برم تو واقعا منحرفی.

جیمین محکمتر گرفتش با دیدن حرکات تهیونگ خندید:وقتی میگم خنگی بهت برمیخوره شوخی کردم دیوونه.
تهیونگو رها کرد و روی تخت نشست.

+نمیدونم بستگی به تصمیم شورا داره البته آلفا تمام تلاششو میکنه ولی من یه پارتی کلفت دارم.

ت:منظورت چیه؟
+عموی ملکه اون رئیس شوراست هر حرفی بزنه کسی جرات سرپیچی نداره.

ت:نگو که با اونم حرف زدی!!

LOVE & HATE | MINV Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt