"هری؟ هری استایلز؟"
آقای کووسکی، معلم تاریخ صدا زد. همه سرمون رو به سمت صندلی خالی پشت کلاس چرخوندیم .
هری شاید دو بار در هفته و حداکثر سه بار به کلاس میومد، اما حتی وقتی به مدرسه میومد یا با دوستاش کلاس رو بهم میریخت یا خواب بود. اون پسر مشهور بود به پسر بد مدرسه، اسلش، پلی بوی، قرار با هزارتا دختر، پارتی های تموم نشدنی، انجام کارهای تخمی....
اون پسرهای بد کلیشه ای فیلمارو میشناسین؟ آره خب هری هم یکی از اونا بود .
بزرگترین پسر کلیشه ای که پیدا میکنین. هنوز منظورمو نفهمیدید؟ خب من چند تا چیز بیشتر در موردش میگم.
بیایید ببینیم" هری استایلز، پسر مرموز با موهای قهوه ای بلند، چشمای سبز زمردی زیبا و خط فکی که میتونه چوب رو برش بده. صورت و بینی کاملاً متقارن، ابروهای ضخیم و قد بلند. مثل یه آدم تند و تیز رفتار میکنه، یاغی و دچار سوء تفاهم میشه، احتمالاً مشکلات خانوادگی داره، به همین دلیله که خیلی عصبیه، فقط منتظرم تا یه دختر کوچولوی معصوم وارد زندگیش بشه و اونو بهتر کنه، تا بهش یاد بده چطوری یکی رو دوست داشته باشه و اونو تبدیل کنه به یه دانش آموز " خوب "
آقای کووسکی با دیدن من سری تکون داد و لبخند زد "لویی تاملینسون، مثل همیشه حاضره"
درسته من میدونم به چی فکر میکنی و قبل از اینکه خودت بعدا بفهمی بذار همینجا جلوت رو بگیرم . شما بچهها احتمالاً فکر میکنید "اوه، اون پسر بچهی بیگناهه داستان میخاد پسر بد رو تغییر بده".
اشتباهه
غلطه
ناممکنه
درسته که من دانش آموز خوب و پرتلاش و درسخونی ام اما هیچ راهی وجود نداشت که من و هری از کنار هم رد شیم. اول اینکه هیچ وقت سر کلاسی نیومده و دوم اینکه من فقط سر کلاس میام . و برای کسایی از شما که فکر میکنین اینطوریه که من کم کم عاشق پسر مرموز میشم ، بهتره دوباره بالا رو بخونین تا بفهمین چی گفتم .
من لویی تاملینسونم، پسر خوبی که از بدی ها دور میمونه. اوضاع همین طور بود و قرار بود همه چیز اینطور باشه...
"لویی ! " یه نفر اسممو فریاد زد .
النور دوست صمیمی ام وارد راهرو شد و محکم بهم خورد طوریکه نفسم بند اومد . با خفه شدن از بغل سفتش اخم کردم .
"النور؟"
"لویی؟"
با چشمای عسلی و مژه های تیره و قهوه ایش به بالا نگاه کرد
"تو سالن ها دویدن ممنوعه ، میدونی که خلاف قوانینه"
دهن النور که من رو ول کرده بود کاملا باز شد و چند قدم عقب رفت.
YOU ARE READING
Y.O.L.O [L.S]
Fanfiction𝖸.𝖮.𝖫.𝖮 : 𝖸𝖮𝖴 𝖮𝖭𝖫𝖸 𝖫𝖨𝖵𝖤 𝖮𝖭𝖢𝖤 لویی تاملینسون پسر خوب مدرسه، و هری استایلز دردسرساز مشهور در نهایت با هم بازداشت میشن.. "نظرت در مورد یه شرط بندی چیه؟" "شرط...شرط بندی؟ " هری چهارتا انگشتش رو بالا برد، انگشتایی که روش حروف "Y.O.L.O...