نمیدونم چطوری اما الان تو خونه ی هری بودم و روی تختش نشسته بودم.
"چهارمین جراتت؟"
هری پرسید و من سرمو تکون دادم.
با کمی ترید نگاهم کرد..مثل اینکه نمیدونست حرفش رو بزنه یا نه اما بالاخره با خودش کنار اومد.
"بهت نیاز دارم تا بهم کمک کنم یکی رو از زندان بیرون بکشم."
دهنم از تعجب چیزی که شنیده بودم باز شد"چی؟"
"یکی از دوستای صمیمیم که توی مدرسه دیگه ست بخاطر دعوا افتادن با پسرای یه مدرسه دیگه اونم جلوی فروشگاه افتاد بازداشتگاه. الانم اون احمق در حال حاضر پشت میله ها عه"
به صورتش نگاه کردم تا متوجه شوخیش بشم اما به نظر میرسید که جدی بود...یعنی این پسر میتونه کاری کنه در عرض ثانیه به غلط کردن بیوفتی از حرف زدنت.
"ما باید بیاریمش بیرون ، همونطور که اگه این اتفاق برای من میوفتاد اون برام این کارو میکرد"
کفری پرسیدم"ما؟ منظورت چیه ما؟"
هری لبخند احمقانه ای زد" تو و من"
"بنظرت این وظیفه پدر و مادرش نیست؟"
"خب، اون با پدر و مادرش رابطه بدی داره، تماس برقرار کردن با اونها یه جورایی پیچیده ست. ما باید بجای پدر و مادرش بریم اونجا. من به عنوان پدرش و تو به عنوان مادرش."
هری دیوونه بود، اون واقعا دیوونه بود. قطعا یه مشکلی تو مغزش وجود داره.
قبل از حرف زدن نفس عمیقی کشیدم. "هری نمیدونم متوجه شدی یا نه، اما چطور انتظار داری وقتی پسرم، نقش مادرشو انجام بدم؟!"
هری دستشو دور کمرم حلقه کرد و در حالی که به لبم خیره شده بود، منو به سمت خود کشید و با صدایی آروم زیر گوشم گفت "تو لاغری و کمرت مثل دخترا باریکه یه کلاه گیس بنداز، کمی آرایش کن و وووو درست شبیه یه دختر میشی."
مطمئن بودم لپام سرخ شده چون قلبم به شدت میتپید و قبل از اینکه بتونه کاری انجام بده سریع خودمو کنار کشیدم. اگه درمورد لاس ریزی که داشت روی من پیاده میکرد توجهی نکنم اون واقعا از من ميخواست كه لباس زنونه بپوشم؟!"
"لویی من تمام مدت کنارتم."
هری دستشو دراز کرد و دستم رو گرفت. سردی حلقههاش با گرمای پوستش در تضاد بود، و تفاوت اندازه بین دست اون و دست من یکم زیاد بود.
سرمو تکون دادم و سعی کردم روی موضوع الان تمرکز کنم "تو از من میخوای که مرتکب جرم بشم. جعل هویت یه فرد دیگه بدون رضایتش برخلاف قوانینه"
"تنها کاری که باید انجام بدی اینه که چندتا برگه رو امضا کنی و اونو از زندان بیرون بیاریم."
YOU ARE READING
Y.O.L.O [L.S]
Fanfiction𝖸.𝖮.𝖫.𝖮 : 𝖸𝖮𝖴 𝖮𝖭𝖫𝖸 𝖫𝖨𝖵𝖤 𝖮𝖭𝖢𝖤 لویی تاملینسون پسر خوب مدرسه، و هری استایلز دردسرساز مشهور در نهایت با هم بازداشت میشن.. "نظرت در مورد یه شرط بندی چیه؟" "شرط...شرط بندی؟ " هری چهارتا انگشتش رو بالا برد، انگشتایی که روش حروف "Y.O.L.O...