26

238 48 33
                                    


فرانسیسکو از شدت خنده روی صندلی پرت شد و در حالی که مشتش رو به صندلی میکوبید، شکمش رو گرفت.

"انگار هری استایلز واقعاً با یک نفر کنار اومده. نه واقعا، این پسر کیه؟ تا حالا ندیدمش."

قبل از اینکه هری بتونه جواب بده، با خجالت گفتم"من همکلاسیشم توی مدرسه"

فرانسیسکو با ابروهای بالا رفته به سمت هری چرخید.

"ها؟ نمیدونستم که هنوز به مدرسه میری"

هری دستش روی پنجره گذاشت، و بهش تکیه داد.

"هر چند وقت یک بار میرم" نگاهی به من انداخت "بخاطر لویی."

چشمام بزرگ شد و سریع نگاهم رو ازش گرفتم. "برای بازداشت"

سریع حرفش رو تصحیح کردم تا فرانسیسکو اشتباه فکری نکنه.

"اوه، پس تو لویی تاملینسونی؟"

فرانسیسکو پرسید و با نگاهی متعجب به من نگاه میکرد. اون از کجا فهمید من کیم؟ نگو ​​که اونم تو مهمونی جوی منو دیده؟ اما اون شبیه بچه های مدرسه ما نبود. شاید هری در مورد من باهاش صحبت کرده ؟ نه، این نمیتونه باشه.

از نگاه خیره اش دوری کردم. به جای اینکه بخوام بدونم فامیلی من رو از کجا میدونه بیشتر نگران چیز دیگه ای بودم

"هری میشه لطفا با دوتا دست رانندگی کنی؟  "

با صدای آرومی پرسیدم، وقتی فقط با یه دستش رانندگی میکرد، عصبی میشدم. هری نیشخند کوچیکی زد و سریع عذرخواهی کرد و روی صندلیش جابجا شد و فرمون رو با دوتا دست نگه داشت.
فرانسیسکو حتی متعجب تر به نظر می رسید، اما هیچی نگفت.

" سیگار دارین؟ از دیروز نکشیدم ظاهراً سیگار کشیدن تو زندان ممنوعه."

 لبخند عذرخواهی تحویلش دادم.  "ببخشید، من سیگار نمیکشم."

"خوبه"

فرانسیسکو گفت و به سمت هری چرخید که ساکت بود.  فرانسیسکو شروع به انگشت کردن تو پهلوش کرد و با صدای بلندی گفت: "بیخیال هری گدا نباش."

 "همراه خودم ندارم. بعداً یک بسته برات میخرم."

هری به فک باز شده ی فرانسیسکو نگاهی کرد و سعی کرد به عقب هلش بده

 "من واقعا نمیکشم"

 به نظر می‌رسید که جوابش بهترین دوستش رو شوکه کرد.

با گیجی زمزمه کرد "اما تو همیشه یکی با خودت داری."

"خب، این بار نه. سیگار رو ترک کردم."

 فک فرانسیسکو کاملاً باز شد و بازوهای هری گرفت و به سمت خودش کشید و این باعث شده فرمون از دستش در بره و تقریباً نزدیک بود ما با ماشین کناری مون تصادف کنیم.

Y.O.L.O [L.S]Where stories live. Discover now