پیراهن راه راه آبی به همراه کت چرم مشکی، بوت چرم قهوهای و کلاه پاناما سفیدی که روی سرش گذاشته بود، ترکیبی از استایل ستاره موسیقی راک اند رول، الویس پریسلی و سبک ایتالیایی بود. چشمهاش، بخاطر افتادگی پلکهاش کوچیک بنظر میرسیدن، سبیل کلفت جو گندمی که حتی لبهاش رو هم پوشونده بود و دماغ بزرگش که بیشباهت به منقار کلاغ نبود، قیافهش رو ترسناکتر هم کرده بود. پک محکمی به سیگار برگ کوبایی بین انگشتهاش زد. "بو و طعم آلبالویی، وانیلی و قهوه ساده، با خودم گفتم... گفتم طعمش آشناست! درست مثل طعم لبهای فاحشهای که چند ساعت قبل از اومدن به اینجا، ترتیبش رو دادم."بلند و مستانه خندید. قدمی به عقب برداشت و انگشت سبابه و انگشت وسطش رو روی صندوق عقب ماشین گذاشت، درحالیکه لبهاش و مقداری از سبیلهاش رو با زبون خیس میکرد، انگشتهاش رو به سمت کاپوت حرکت داد و روی چراغ جلوییش متوقف شد. لبخند کریهی لبهای بدشکلش رو فرم داده بود، که حاصلش نمایش رقتانگیزِ دندونهای سیاه و زردش بود. کلاهش رو روی سرش جابهجا کرد و قدمی به سمت مردی که خودش رو توی پالتوی بلند خاکستریش جمع کرده بود، برداشت. خاک فرضی روی سر شونههای مرد رو تکوند. "کارلو یه طوری به جک چسبیدی که انگار قراره هفت تیرش رو در بیاره و مغزمو روی شورولت بل ایر خوشگلش خالی کنه!"
چشمهاش رو به سمت کارلو چرخوند، با انگشت اشاره چند بار محکم روی سینه جک کوبید، جک با ترسی که سعی میکرد از بروزش جلوگیری کنه، حرکات مردِ روبهروش رو دنبال میکرد. امیدوار بود این اتفاق با تیری که سینهش رو میشکافه، خاتمه پیدا نکنه. لباسهای فاخر، ماشین گرون قیمت و خونه مجلل، همه این چیزا باعث شده بود که جک خطراتی که توی این کار هست رو نادیده بگیره. اون به زندگی کمتر از این عادت نداشت. از نظرش قدرت، احترام، بزرگی و خوشبختی فقط با پول بدست میاومد و برای برگردوندن زندگی که قبل از ورشکستگی و به باد دادن همه سرمایه خودش، همسرش و ارثِ نایل داشت، حاضر بود دست به هر کاری بزنه، هر کاری...
- تو فکر میکنی جک با من همچین کاری میکنه؟
کارلو بلافاصله جواب داد: "نه قربان."
به سمت جک چرخید. دستهاشو روی شونههاش گذاشت، بخاطر چند سانتی متری که از جک کوتاهتر بود، مجبور بود برای دیدن صورتِ رنگ پریدهش سرش رو بلند کنه اما این برتری هم احساس بهتری به جک نمیداد، نه تا وقتی که یه مرد با قدی بلند و جثهای چند برابر بزرگتر از خودش در چند قدمیش ایستاده بود و منتظر نگاهی از سمت رئیسش بود، تا بدنش رو با چند گلوله از هفت تیرش سوراخ کنه.
- جک تو اومدی خونهم، درمورد مشکلاتت باهام حرف زدی، من خوشحال شدم، واقعا میگم از ته قلبم خوشحال شدم که اینقدر با من احساس نزدیکی و دوستی کردی که اومدی پیشم و اون چیزی که آزارت میداد رو باهام در میون گذاشتی، من بهت چی گفتم؟ بهم بگو جک.
YOU ARE READING
𝘐𝘍 𝘠𝘖𝘜 𝘉𝘈𝘊𝘒 𝘛𝘖 𝘔𝘌/اگر به من برگردی
Romanceاگه روزی نبودم، من رو در خودت جستوجو کن؛ در تکتکِ سلولهای بدنت، لای موهات، در بین انگشتهای دستت. من هرجایی برم قسمتی از خودم رو در وجود تو جا میذارم، نه اینکه بخوام این یک اجبارِ؛ یک اجبارِ تلخ اما همچنان شیرین.