روز سیزدهم
گل کاملیا قرمز: ثابت قدمی در دوست داشتنبا صدای زنگ، دست از نگاه کردن به آیینه برداشتم و به سمت در رفتم بازش کردم. با دیدن جین لب هام آویزون شد: یعنی چی؟ تو که خودت رمزو بلدی!
وارد شد: درسته ولی الان به عنوان مهمون اومدم خونه ات نه صاحبخونه پس درستش این بود زنگ بزنم.
و جلوتر از من وارد شد. اداشو درآوردم و درو بستم. دو قدم برداشتم که دوباره زنگ در رو زدن. هوسوک و دوست دخترش، مینآ، بودن.
هنوز فرصت نشستن هم پیدا نکرده بودم که دوباره زنگ درو زدن. جین با خنده بهم اشاره کرد: بشین من باز میکنم.
چشم هامو تو حدقه چرخوندم و تا مینآ حواسش نبود به بانی این مهمونی مسخره ی خونهی جدید،یعنی دوستپسرش هوسوک، فحش دادم. اما از اونجایی که روش زیاد بود زبون درازی کرد و بسته شکلات رو به سمتم گرفت: بیا شکلات مورد علاقه اتو آوردم برات.
خم شد و لپم رو کشید: حرص نخور خوش میگذره.
پشت چشمی نازک کردم و به جهیی و یونهی که باهم وارد شدن نگاه کردم. سرمو نزدیک گوش هوسوک کردم: تو دعوتش کردی؟
-- از دهنم در رفت بعد مجبور شدم از طرف تو دعوتش کنم.
- خدایا! یه روز این دهن لقتو بهم میدوزم هوسوک. مهمونی فارغ التحصیلیم بس نبود؟
مظلومانه گفت: ببخشید.
- گمشو نبینمت.
-- کوک؟
دست از زمزمه و تهدید به جون هوسوک برداشتم و به جین که بهم اشاره میکرد نگاه کردم: بیا اینجا.
- چیه؟
-- شام سفارش دادی؟
به اپن تکیه دادم: اوهوم. چرا شبیه این مامانا شدی که موقع مهمونی نگرانن؟
چشم غره ای بهم رفت و مشغول آماده کردن خوراکی ها شد.
با ضربه ای که به کمرم خورد یک لحظه نفسم رفت: های بُرو.
گردن جهیی رو بین بازوم قفل کردم: از کِی انقدر دستت سنگین شده نونا؟
ضربات متوالی به بازوم زد تا ولش کنم. نفس عمیقی کشید: هنوزم وحشی ای!
با چشمای گرد نگاهش کردم: تو اومدی کتکم میزنی بعد من وحشی ام؟
چیشی گفت و به خوراکی های روی میز ناخنک زد که با ضربه دست جین، دستش رو عقب کشید.
جین لبخندی زد: بکهو کجاست؟
-- سفر کاری.
نگاهم رو از هوسوک، یونهی، مینآ و کیونگهون گرفتم: نزدیک عروسیتون چه سفر رفتنیه؟
شونه بالا انداخت: رئیس مزخرف و سخت گیری داره. مجبور شد واسه اینکه تا 3 ماه دیگه بتونه مرخصی بگیره بره سفر.
ESTÁS LEYENDO
• 𝗥𝗲𝗳𝗹𝗲𝗰𝘁𝗶𝗼𝗻 𝗢𝗳 𝗠𝗲 | 𝗝𝗶𝗻𝗞𝗼𝗼𝗸
Romanceانسان همیشه انعکاس خودش رو توی آب، آیینه یا هرچیز شفاف دیگهای نمیبینه. گاهی وجود یک آدم دیگه، یه خاطره یا حتی ریختن یک اشک باعث میشه بتونه انعکاس خودشو ببینه؛ خود گمشده ،عشق گمشده و زندگی گمشدهاش رو پیدا کنه! "انعکاس من" نقطهی تقابل جونگکوک...