روز بیست و دوم ᨖ دسته گل کوچک گل رز

136 44 108
                                    

روز بیست و دوم
دسته گل کوچک گل رز: به یاد تو هستم!


با صدای سول نگاهمو از صفحه سفید مانیتور جلوم گرفتم: بپا غرق نشی جونگ‌کوک!

اداشو درآوردم: ها ها ها! بامزه. چیه؟

-- بیا بسته داری. دوست دخترت حتما دلش برات تنگ شده.

گیج نگاهش کردم؛ دوباره خل شده بود.

به ساک دستی‌ایی که روی میز گذاشت خیره شدم. نمی‌دونستم کی قرار بوده برام کادو بفرسته. تاحالا توی محیط کاری کسی برام کادو نفرستاده بود. کسایی هم که باهاشون مصاحبه می‌کردم اهل دسته گل فرستادن نبودن یا اگه چیزی می‎فرستادن به خونه‌ام می‌فرستادن. هوفی گفتمو وسائلمو جمع کردم. باید برای گزارش گرفتن یکی از کنسرت‌های بوسان می‌رفتم و همین حالاهم داشت دیر می‌شد. ساک به همراه کیف دوربینم برداشتمو به سمت پارکینگ رفتم. ساکو توی صندوق عقب گذاشتم. وقتی می‌رفتم خونه وقت داشتم که بازش کنم و ببینم چه خبره.

بندکارت ورود به کنسرت رو به گردنم انداختم قدم زنان به سمت کنسرت رفتم. بعد از پنج‌دقیقه ایستادن توی هوای آزاد بالاخره وارد سالن شدم و با راهنمایی گارد، به سمت صندلی‌م رفتم. درحال ور رفتن با دوربینم بودم که صدایی به چینی گفت: می‌دونستم اینجا کشور و شهر خودته ولی فکر نمی‌کردم واقعا ببینمت.

سرمو بالا آوردم: یون شیان!

اخم‌هام توی هم رفت: اینجا چیکار می‌کنی؟

کارت دور گردنشو بالا گرفت: همون کاری که تو براش اینجایی.

کنارم نشست: خوبی؟

- تا قبل از دیدنت بودم.

-- هی هنوز فراموشش نکردی؟

- نمی‌دونم بذار فکرکنم؟
ادای فکر کردن درآوردم: نکنه داری اون روزی رو می‌گی که بعد از چند ماه اومدم چین و تو رو با یکی دیگه توی خونه دیدم، اونم درحالی که لباسای منو پوشیده بود و از نبود من سواستفاده می‌کرد؟

به سمتش چرخیدم، جوری که انگار چیز مهمی کشف کردم چشم‌هامو درشت کردم و گفتم: خب انگار فراموش نکردم!

دستی به بازوم زد: خودتم می‌دونستی که رابطه‌ی ما دیگه سرد شده بود. خودت موقع جمع کردن وسائلت گفتی قرار بود این بار باهام بهم بزنی.

صدام بلند شد: قرار بود..

نگاهی به اطرافم کردمو صدامو پایین آوردم: قرار بود بهم بزنم ولی قرار نبود ببینم بهم خیانت می‌کنی.

دوباره دستی به بازوم زد: خودتم می‌دونی نه من، نه تو اهل رابطه‌ی لانگ‌دیستنس نبودیم. فقط هردومون اونقدر جرعت نداشتیم که باصدای بلند اعتراف کنیم.

کلافه از این عادت مسخره‌اش که هنوز داشتش، بازومو کشیدم: خیانتتو توجیح نکن.

-- هرچی. بیخیال اون روزا. من هنوزم همکارت حساب می‌شم اگه بیای شانگهای.

• 𝗥𝗲𝗳𝗹𝗲𝗰𝘁𝗶𝗼𝗻 𝗢𝗳 𝗠𝗲 | 𝗝𝗶𝗻𝗞𝗼𝗼𝗸Donde viven las historias. Descúbrelo ahora