روز بیستم
گل داوودی قرمز: من عاشقت هستم!°آهنگ پیشنهادی این پارت: Moving Away- Savina & Drones°
عینک شنارو از روی چشماش برداشت: خوب شنا میکنی.- قرار بود اتفاقی بیفته مگه؟
دستش رو به سمتم گرفتو از استخر بیرونم کشید: نه فقط فکر کردم بعد از تصادف یه شانسی دارم ازت ببرم.
خندیدم: تو خواب باید ببینی.
ابرویی بالا انداخت، چشم غره بهم رفت و همون باعث شد دختری که نزدیکش میشد نبینه، بهش بخوره و دختر توی استخر پرت بشه. اگه جینو نگرفته بودم اونم پرت شده بود.
فورا لب استخر رفت و کمک کرد تا دختر بیرون بیاد. نگاهی به استخر تقریبا خلوت انداختم، جا کم بود دقیقا از جلوی ما رد شد؟!جین چند بار،تقریبا محکم به کمر دختر کوبید تا مطمئن بشه آبی راه تنفسش رو نبسته: هی خوبی؟ ببخشید اصلا ندیدمت.
دختر سرفه کرد: اشکالی نداره پیش میآد.
و با دست به جین اشاره کرد تا کوبیدنش رو قطع کنه.جین با نگرانی نگاهش کرد: مطمئنی؟ بهتر شدی؟
-- بهترم. نیازی نیست بهش.
و سرفه کرد.به کییونگ که نزدیک میشد نگاه کردم: نمیدونستم امروز تویی اینجایی.
تازه نگاهش به من افتاد: جونگکوک تویی؟ اومدم تذکر بدم بهتون، حواستون کجاست؟
دختره خندید: تقصیر منه، حواسم تمام پیش ایشون بود. به جین اشاره کرد، ادامه داد: اصلا نفهمیدم نزدیک آب شدم، اگه پام لیز نخورده بود میتونستم خودمو کنترل کنم.
ابرو بالا دادم و با حالت عجیبی نگاهش کردم. جین دستش رو گرفت: بنظرم یکم بشین، خیلی بد توی آب پرت شدی.
-- خوبم نگران من نباش. خیلی بد بهت خوردم مطمئنی کبود نمیشه؟
و بدن جین رو برای کبودی بالا و پایین کرد: وای چه تتوی قشنگی! خیلی وقته زدیش؟
-- درست یادم نیست کِی زدمش، فکر کنم تقریبا یک سال شده.
به سمت من برگشت: نه جونگ؟به نشونهی "نمیدونم" شونه بالا انداختم و به کییونگ که اونم با تعجب این نمایش آبکی رو تماشا میکرد، نگاه کردم.
دختر، که اسمشو نمیدونستم، بالاخره سعی کرد بلند بشه و این گروه ۵ منهی یک رو منحل کنه. جین به آرومی زید بازوش رو گرفت رو سعی کرد کمکش کنه. سرفهای به خاطر آب کم باقی مونده توی گلوش کرد و به جین نگاه کرد: خیلی قشنگه، من همیشه دوست داشتم تتو بزنم ولی از دردش میترسیدم.
به سمت کافهی داخل استخر رفتن و جین بی توجه به من و کییونگ به صحبتاش ادامه داد: بستگی به تحمل دردت داره میدونی..
ESTÁS LEYENDO
• 𝗥𝗲𝗳𝗹𝗲𝗰𝘁𝗶𝗼𝗻 𝗢𝗳 𝗠𝗲 | 𝗝𝗶𝗻𝗞𝗼𝗼𝗸
Romanceانسان همیشه انعکاس خودش رو توی آب، آیینه یا هرچیز شفاف دیگهای نمیبینه. گاهی وجود یک آدم دیگه، یه خاطره یا حتی ریختن یک اشک باعث میشه بتونه انعکاس خودشو ببینه؛ خود گمشده ،عشق گمشده و زندگی گمشدهاش رو پیدا کنه! "انعکاس من" نقطهی تقابل جونگکوک...