☆☆هایی گاایزز
این پارت اهنگ داره و حتما پیشنهاد میکنم گوش بدید تا فضای فیکو متوجه بشید
آهنگو تو چنل گذاشتیم :@AllaboutSakunoXBluliatt
بالا سر پسر نشسته بود و دست سردشو تو دستش گرفته بود
چهره رنگ پریده و لاغرش قلبشو به درد میاورد ...
دستشو تو موهاش کرد و سعی کرد با فشار دادن سرش سردرد کوفتیشو که از صبح اَمونشو بریده بودو سرکوفت کنه
_حالم خیلی بده نه؟
با شنیدن صدای پسر سمتش برگشت اجازه داد لبخند باز راهشو به چهره خستش پیدا کنه
+چرا همچین فکری میکنی ؟
_چون حقیقت داره
دستی به چهره پسر کشید و موهاشو ناز کرد
+هرچیم باشه ما از پسش بر میایم سونگی
_میدونم که درست نمیشه... حتی اگه بشه بازم برمیگرده...
من میدونم که داره چه اتفاقی برام میفته
من خودمو میبینم
انگشتشو سمت سرش برد بهش اشاره کرد
_اینجاست من میتونم ببینم ولی نمیتونم جلوشو بگیرم
من نمیخوام که اینجوری شه..
من هی تلاش میکنم جلوشو بگیرم ولی اون میاد
قبلا اونجا نبود
من... من نمیتونم.... من نمیخوام.... اون خودش میاد...
من دوستش ندارم.... مینهو من دوستش ندارم... من اربابو نمیخوام... اون... اون نباید بیاد... مینهو...
اهی کشید و با دستمال اشک هاشو پاک کرد و رو موهاشو بوسه زد
میدونست که پسر دچار اختلال چند شخصیتی شده
میدونست که اون همون جیسونگ شیرینش که عاشق بستنی نعنایی بود نیست
بخاطر همینم انجلو پیشش فرستاده بود
جیسونگ هیچوقت با انجل بدرفتاری نمیکرد
+من نمیزارم اتفاقی برات بیفته
من اینجام سونگی
با اروم گرفتن پسر تو بغلش نفس آسوده ای کشید و چشماشو بست
اختلال چند شخصیتی....
سروکله زدن باهاش کار راحتی نیست ....
هرکاریم بکنه اخرش این جیسونگه که باید با شخصیت دیگش مقابله کنه
ولی این کاملا مشهوده که جیسونگ ازش میترسه و این کارو سخت تر میکنه...
باید چیکار میکرد؟ ....
(((از اینجا اهنگ The kill رو پلی کنین)))به کنج دیوار تکیه داده بود و به دیوار های شیشه ای اتاقش نگاه میکرد
وجود گل های اون طرف دیوار کمبود اکسیژن تو ریه هاشو به روش میاوردن
زیبایی اون ها بیشتر زشتی وجود خودشو یاداوری میکرد
مگه همه نمیگفتن نور از شیشه عبور میکنه؟
پس این پارادوکس بزرگ چی بود؟
چرا دوباره با سایه ها همنشین شده بود؟
جای زخم هاش میخارید
وجودش میسوخت
هنوز لمس هاشو به خاطر داشت
تا الان چندبار مجبور به همبستر شدن شده بود؟
چشم هاشو بست تا همونقدر کورسویی ک بهش میتابیدو هم کور کنه
_گل های زیادی وجود دارن که زیباییشون مثل الهه های رومیه ولی بین همه اونها گل رز فریبنده ترین گله هیچکس نمیتونه با یکبار دیدن و بوییدنش شیفتش نشه درست مثل افرودیت...
از زیبایی فراوانش زبون همه قاصره درست مثل رز!
ولی هردو اونها خطرناکن!
هردو اونها تیغ های سمی ای دارن ک دردو هرثانیه بهت یاداوری میکنن
قانون دنیا
هیچ لذتی بدون درد نیست !
و همین درد اونهارو برتر از هم نوع هاشون کرده!
کدوم گل رزیو پژمرده کردم که اینجوری تیغ هاشو تو قلب و روحم فرو کرده؟ ....
چشم هاشو باز کرد و با سفیدی مطلق رو به رو شد
اینجا کجا بود؟
*مشتاق دیدار دوست کوچولو من!
او.... اون.....
*اوه چیه از دیدنم خوشحال نشدی؟ قلبم به درد اومد، یا بهتره بگم قلبمون!
_برو... خواهش میکنم... ولم کن.... من کاری نکردم.... نمیخوام...
*هیششش!
هنوز برای این حرفا خیلی زوده... ارباب هنوز نیومده!
_ولم کن... نمیخوام... من اربابو.. نمیخوام... نه*و بازم انتخاب اشتباه تو!
کی میخوای بفهمی؟ تو اتیشی جیسونگ... هرجا بری فقط خرابی به بار میاری
کسی تورو نمیخواد پس برای چی هنوز داری التماس میکنی؟
تو به زنجیر ها تعلق داری!+جیسونگ، جیسونگ صدامو میشنوی، من اینجام جیسونگ چشماتو باز کن، جیسونگ
_مینهو!
با بهوش اومدنش نفس اسوده ای کشید
+داشتی کابوس میدیدی چیزی نشده خب؟ اروم باش
_نه نه اون کابوس نبود ، من دیدمش اون اونجا بود، من نمیخوامش اون برمیگرده، من نمیخوام برگرده، مینهو نزار برگرده
با اشاره به پرستار کناریش سر پسر کوچیکترو گرفت و به سینش چسبوند
+ولی جیسونگی از پسش بر میاد هوم؟
با تزریق شدن ارامبخش بهش سرشو ازسینش جدا کرد و مشغول باند پیچی بدن خونین پسر شد
تمام زخم هاش در اثر خارش خونریزی کرده بود...
_نه... من نمیخوام دیگه ببینمش
+نظرت چیه یکم بخوابی هوم؟ قول میدم وقتی بیدار شی همه چیز بهتر باشهادامه، در ذاتِ زندگی نهفته است.
اصلاً رَوندِ زندگی همین است، که ادامه دهی.
زمین میخوری، بلند میشوی و ادامه میدهی.
عزیزت میمیرد، بعدِ کمی مکث، ادامه میدهی.
خسته میشوی، اندکی بعد ادامه میدهی.
میترسی، باز اما ادامه میدهی!
فارغ از انتخاب و توان، تا وقتی زندهای،
آنچه با تو همراهست، ادامه است...
YOU ARE READING
𝙒𝙝𝙖𝙩 𝙞𝙨 𝙝𝙖𝙥𝙥𝙞𝙣𝙚𝙨𝙨?? [Minsung]
Romanceوقتی دیدم که مثل ستاره ها درخشانی دیگه نتونستم بهت نگاه نکنم و فقط بیشتر و بیشتر غرقت شدم .... بهت نزدیکتر شدم و وارد دنیات شدم اونم مثل خودت میدرخشید ، من ستاره ای بودم که نورشو از دست داده بود و همرنگ سیاهی شب شده بود و تو، درخشان تر از هر ستاره ا...