با قهوه سوخته بود...فقط هم بخاطرِ هواس پرتی خودش...!
نوکِ بینی کَمی سُرخ شُده اش رو تکونِ کوچولویی داد و بدون اینکه متوجّه بشه که الان داره چیکار میکنه...! اَنگشت های آلفای مو مشکی رو خیلی نَرم بین اَنگشت های ظَریف و سفیدِ کوچیکِ خودش گرفت.
لَب های لَرزونش رو از هم فاصله داد و با آروم ترین ولوم صداا با شَرمندگی زیر لب معذرت خواهی کرد.
_ب...ببخشید...خ...خیلی ببخشید...!
آلفای اَصیلِ مو مشکی با شنیدنِ صدای لَطیف و شیرینِ پسرِ مو فندقی پلک هااش رو برای بهتر دیدنِ امگا کمی از هم فاصله داد.
نوکِ بینی سُرخش...لَب های لَرزونش...تیله هاای مَعصوم و بُغض کَردش...نگاه های مَظلوم و هَمزمان نگرانِ امگا...
آلفا رو خواه نخواه مَجذوب چهره ی بی نقص و زیباش و رفتارِ کیوت و شیرینِ خودش کرده بود...!
یعنی یه بُغض کردن سااده...امگا رو تا این حد زیبا و خواستنی کرده بود...!؟
+"چرا...چرا اینقدر پَرستیدنی شده...!؟"
گیج شده اَنگشت های امگا کوچولو رو به ظِرافت ترین شکلِ ممکن،بین اَنگشت های خوش ترااش و کشیده ی خودش نَرم گرفت و آروم فشرد.
چَند قَدم جلوتر اومد و نگاهِ خیره و شیفته اش رو به نگاهِ نگرانِ امگا که این نگاهش الان برای قلبش زیادی شیرین شده بود داد.
+"پس بی دلیل نیست که پَشمک رو خیلی دوست داری کوچولو...!"
_ب...بخشید از قصد...از قصد نبود...!
آلفا کمی گیج شده بود چون به گوش هاش شَک کرده بود.
یعنی امگا...امگا بالاخره تصمیم گرفته بود که باهااش حرف بزنه...!؟
صداش رو شنیده بود...صدای امگا کوچولو رو بالااخره شنیده بود...صدای آروم و گُوش نَوازِ کوچولوی شیرینِ مُقابلش رو بالاخره شنیده بود.
سوکجین مَظلومانه پلکی زد و به چِهره ی ناخواناای پسرِ مو مشکی رو به روش خیره شد.
نمیتونست بفهمه که آلفای مُقابلش از دستش خیلی عَصبی شده یا ناراحت...!؟
سکوتِ آلفا رو باید پای چی میزاشت...!؟
پوستِ مُلتهب پسرِ بزرگتر رو نَرم نوازش کرد و با لَب های لَرزونش خیلی آروم خطاب به آلفای مقابلش زیر لب گفت...
_خ...خیلی... دردت میکنه...؟
پسرِ مو فندقی چَند باری با آبِ داغ سوخته بود و هَر زمانی که این اتفاقِ بَد و دردناک واسه پوستِ حَساس و به شدت آسیب پذیرش میوفتاد.
سوجون هیونگش با مهربونی تَک تَک اَنگشت هااش رو واسش دونه به دونه فوتشون میکرد تا کمی هم که شده از درد و سوزشِ پوستش کم بشه...!
YOU ARE READING
𝖬𝗒 𝖼𝗁𝖾𝗋𝗋𝗒 𝖻𝗅𝗈𝗌𝗌𝗈𝗆
Werewolfموهای مشکی رنگش همراه با باد به رقص در اومده بود قدمی به پسر نزدیک شد و به سختی آب دهنشو قورت داد. "دستتو...بهم بده...پتال" پوزخندی زد و قدمی به عقب برداشت... "که بازم رهاش کنی؟" 𝗀𝖾𝗇𝖾𝗋|𝗋𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾,𝖿𝗅𝗎𝖿𝖿,𝖺𝗇𝗀𝖾𝗌𝗍,𝗌𝗆𝗎𝗍,𝖺𝗆𝗉𝖾𝗋�...