'𝘗𝘢𝘳𝘵 𝘧𝘰𝘶𝘳𝘵𝘦𝘦𝘯'!فـورمـون هـای مـالـکـیـت

335 73 120
                                    

_م...من...

فورمون های نعناعِ آلفای اَصیل مو مشکی داشت روی تمومِ تنش نشونه گذاری میشد‌.

فورمون های مالکانه اَش...!

درسته...!

آلفا با آزاد کردنِ فورمون های تیز و همزمان خُنکش یه هدف بیشتر نداشت...!

تنها هدفش این بود که به همه نشون بده...نشون بده که امگای بین بازوهاش تنها برای خودشه...خودِ خودش...!

بی تاب لَب هاش رو به آرومی روی ترقوه ی بیرون زده از تیشرتِ لیمویی رنگِ پسرِ مو فندقی نشوند و پوستِ سفید و ترقوه ی خوش تراشِ امگا رو به نَرمی بوسید.

لَرزشِ خفیفِ تَنِ پسرِ کوچیکترِ بین بازوهاش...یه حسِ خوشایندی بود...غیر قابلِ وصف...اما دوسش داشت...!

با هر بوسه ی کوچیک و پاکی که به زیرِ گوش امگای مو فندقی میزد تنِ بغلیش می لرزید و با حس کردنِ لرزش های خفیفِ پسرِ مو فندقی بین بازوهاش.‌‌..
جهتِ آروم کردنِ امگا حلقه های دستش رو دورِ کمرِ باریک و خواستنیش کمی مُحکمتر کرد و بی اِختیار لَبخند کوچیکی زد.

پسرِ کوچیکتر با هربار لمسِ پوستِ سفیدش توسطِ لَب های داغِ آلفا پُشتِ رکابی مشکی رنگِ پسرِ بزرگتر رو بین اَنگشت های ظریفش بیشتر میفشرد و نَفسِ های تُند و عمیقی میکشید.

+آروم باش امگا کوچولوی من...آلفا فقط میخواد عطرِ تنت رو حس کنه...فورمون هات رو آزاد کن...!خواهش میکنم...فقط برای من آزادشون کن...!

_من...من ب...بلد نیستم نمیتونم...نمیتونم آلفا...!

+میتونی...فقط...فقط سرت رو اینجا نگه دار...درست
زیر گوشِ من...

آلفای مو مشکی درحالی که با دستش کمرِ امگارو بینِ اَنگشت های خودش گرفته بود با دستِ آزادش پُشتِ گردنِ پسرِ کوچیکتر رو نَرم نوازش کرد و با کج کردنِ گردنش نوک بینیش رو لای اَبریشم های لَخت و خوش عَطرِ پسرِ مو فندقی دَفن کرد.

+بی طاقتم کردی...بی قرارم کردی...تو به من بگو...به من بگو چیکار کنم...!؟

امگا از شدت کوبش های تُند و بی تابِ قَلبش به نَفس نَفس اُفتاده بود.

صدای بَم و کلماتِ گرم و پُر احساس آلفا قَلب کوچولو و گوش های سُرخ شده اَش رو به قلقلک انداخته بود.

_چ...چیکار کنم...؟آلفا...کمکم کن من...من بلد نیستم...!

آلفا با بی صبری سَرش رو توی گودی گردنِ امگای مو فندقی مخفی کرد و لَب های تشنه اَش رو روی گردنِ بوسیدنی و سفیدِ پسرِ کوچیکتر کشید.

امگا با حس لَب های مرطوبِ آلفا به روی گردنش که
از بالا به سمت پایین کشیده میشدن...گوشه ی لَبش
رو گزید و پِلک های روی هم اُفتاده اَش رو محکمتر
روی هم فشرد.

𝖬𝗒 𝖼𝗁𝖾𝗋𝗋𝗒 𝖻𝗅𝗈𝗌𝗌𝗈𝗆Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora