سوکجین با شنیدنِ هق و هقی نگران و ترسیده از خواب بیدار شد و با دیدنِ گونه های خیسِ تهیونگ با نگرانی رَدِ اشک های روی گونه و زیرِ چشم های پسرِ بزرگتر رو پاک کرد و سعی کرد بیدارش بُکنه...
_تهیونگاا...!؟بیدار شو داری کابوس میبینی...!
تهیونگ حلقه های دستش رو دورِ کمرِ سوکجین محکم تر کرد و درحالی که خوابیده بود ملتمسانه زمزمه کرد.
+نرو...لطفاً...
اشک های آلفا و صدای غمگینش به شدت ناراحتش کرده بودند با بغض سَرِ آلفارو به آغوش کشید و با غم و مهربونی پُشتِ موهای عرق کرده اش رو نوازش کرد.
+تنهام نمیزاری مگه نه...!؟مَـ...من رو تنها نمیزاریی...!؟
تنهام نزار سوکجین من میترسم..._نمیزارم لُـ...لطفاً گریه نکن...!
+نمیخوام...نمیخوام این کابوس واقعی بشه...فکر کردن بهش...
مظلومانه قطره اشکی کنارِ گوشه ی چشمش بود که پسرِ کوچیکتر قبل از اینکه اشک های آلفا روی گونه اش بریزه رو با سرِ انگشت هاش پاک کرد و لبخندِ کوچکی زد و آروم زیر لَب زمزمه کرد...
_منم دلم نمیخواد که از کنارت جُم بخورم ته...
امگا روی زانوهایش نشست و لَب هایش رو روی جُفت چشم های خیس از اشکِ آلفاش نگه داشت و بوسه ی نسبتاً طولانی به روی هر جفتشون نشوند و سَرِ آلفا رو توی گودی گردنش گذاشت و اجازه داد فورمون های خُنک و بهاری شکوفه های گیلاسش...تَنِ لرزونِ آلفاش رو آروم نگه داره...
تهیونگ با بی قراری حلقه های دستش رو دورِ کمرِ باریکِ سوکجین محکمتر کرد و بدنِ بی نقصش رو
بیشتر به بدنِ خودش فشرد و عطرِ بدنِ سوکجین رو عمیق به مشامش فرستاد و سعی کرد به کابوسِ وحشتناکِ از دست دادنِ تنها دارایی زندگیش فکر نکنه...+نمیزارم...!من نمیزارم که تورو از من بگیرن...!
امگا لبخندی زد و موهای آلفا رو به آرومی نوازش کرد.
تهیونگ هرچی بیشتر گردنِ پسرکش رو بو میکرد پُشتِ پِلک هایش سنگین و سنگین تر میشدند.
+دوسِت دارم...خیلی...من تو رو خیلی دوسِت دارم سوکجینم...تهیونگ تو رو خیلی دوسِت داره شکوفه ی گیلاسِ من...
امگا خیره به چهره ی خوابیده ی آلفاش لبخندی زد و درحالی که موهای مشکی رنگش رو به آرومی نوازش میکرد زمزمه کرد...
_منم خیلی دوسِت دارم...تهیونگااا...
...
با برخوردِ نور به پِلک های روی هم اُفتاده اش اخمِ کوچیکی کرد و کمرش رو به آرومی کمی بالا کشید و پِلک هایش رو از هم فاصله داد و با دیدنِ پسرکِ بهاریش لبخندِ کوچیکی زد.
ESTÁS LEYENDO
𝖬𝗒 𝖼𝗁𝖾𝗋𝗋𝗒 𝖻𝗅𝗈𝗌𝗌𝗈𝗆
Hombres Loboموهای مشکی رنگش همراه با باد به رقص در اومده بود قدمی به پسر نزدیک شد و به سختی آب دهنشو قورت داد. "دستتو...بهم بده...پتال" پوزخندی زد و قدمی به عقب برداشت... "که بازم رهاش کنی؟" 𝗀𝖾𝗇𝖾𝗋|𝗋𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾,𝖿𝗅𝗎𝖿𝖿,𝖺𝗇𝗀𝖾𝗌𝗍,𝗌𝗆𝗎𝗍,𝖺𝗆𝗉𝖾𝗋�...