-سوجون،پسرم...تا من چَمدون هامون رو تو صندوقِ ماشین میزارم با سوکجین حرف بزن...گریه بی گریه...!مامانتون همین الانشم از اینکه قرارهِ شب حرکت کنیم کُلی نگرانِ...خوب باهم حرف بزنید و زودی بیا پسرم...!
کیم جونگ سوک بوسه ی پُر مهری به پیشونی پسرِ کوچیکترش زد و با دیدنِ چانه ی لَرزون و چشم های
دَمِ اَشکِ امگای مو فندقی با لَبخند گونه اَش رو نَرم کشید.-مُراقبِ خودت باش پسرم،لطفاً اگه بهت زنگ زدم زود تماس هام رو جواب بده و نگرانم نکن...باشه پسرم...!؟
سوکجین با پُشتِ دست هاش،چشم هاش رو مالوند و حِرصی شده با لَحنِ بُغض کرده ایی زیر لَب گفت...
_اما...اما این اِنصاف نیست...منم میخوام بیام...!دلم برای اوما تنگ شده من نمیخوام تنها بمونم هیونگ...
کیم جونگ سوک به پسرش حق میداد که نخواد تو خونه تنها بمونه...چون در طولِ زندگیش هیچ وقت نشده بود که توی خونه تنها مونده باشه...!
برای بارِ آخر نگاهی به چشم های بُغض کرده ی پسرِ کوچیکترش انداخت و با ناراحتی و غَم به سمتِ دَر قدم برداشت.
_هیونگگ...!
سوجون تَنِ پسرِ مو فندقی رو مُحکم بینِ بازوهاش حَبس کرد و بوسه ی پُر مهری به اَبریشم های لَختِ
پسرِ کوچیکتر نشوند.اون از الان اِحساسِ دلتنگی میکرد چه شکلی باید موش خرماییش رو تنها میزاشت...!؟
_هیونگ...نرو...
-مجبورم...باید آپارو ببرم ججو...حالِ هالمونیمون اصلاً خوب نیست...اوما خیلی ناراحته...و این دُرست نیست که من نرم...!
امگا با بُغض پُشتِ تیشرتِ پسرِ بزرگتر رو بینِ اَنگشت هاش گرفت و مَظلومانه گفت...
_پس من چی...!؟من چه شکلی تنهایی برم دانشگاه و برگردم خونه...!؟چه شکلی شب ها تنها تو خونه بخوابم هیونگ...!؟دیگه تو نیستی که سَر به سَرم بزاری...!پاستیل های زیر بالشتم چی میشن پس...!؟
-سختش نکن سوکجین...همین الانشم گریم گرفته...
امگای مو فندقی با لَحنِ تُخس و همزمان ناراحتی،لَب هاش رو جلو داد و آروم زیر لَب گفت...
_ببینم...!؟
سوجون چشم های خیسش رو به چشم های عسلی و نَم دارِ امگا دوخت.
پسرِ مو فندقی با دیدنِ اَشک های پسرِ بزرگتر با بُغض اَشک های زیر چشم های پسرِ بزرگتر رو پاک کرد و سَری به دو طرف تکون داد.
_گریه نکن...گریه نکن هیونگ من اذیت میشم...
سوجون با مهربونی چتری های اُفتاده ی رو عسلی های خوش رنگِ پسرِ کوچیکتر رو نَرم کنار زد و با لَحنِ جدی و آرومی خطاب به امگای مو فندقی گفت...
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝖬𝗒 𝖼𝗁𝖾𝗋𝗋𝗒 𝖻𝗅𝗈𝗌𝗌𝗈𝗆
Про оборотнейموهای مشکی رنگش همراه با باد به رقص در اومده بود قدمی به پسر نزدیک شد و به سختی آب دهنشو قورت داد. "دستتو...بهم بده...پتال" پوزخندی زد و قدمی به عقب برداشت... "که بازم رهاش کنی؟" 𝗀𝖾𝗇𝖾𝗋|𝗋𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾,𝖿𝗅𝗎𝖿𝖿,𝖺𝗇𝗀𝖾𝗌𝗍,𝗌𝗆𝗎𝗍,𝖺𝗆𝗉𝖾𝗋�...