پسرِ بزرگتر با دیدنِ اشک های امگای مو فندقی قلبش فشرده شد.
امگا کوچولو چرا داشت گریه میکرد...!؟
تهیونگ با نگرانی گونه های خیس از اَشکِ سوکجین رو بین انگشت های کشیده ی خودش قاب گرفت و رَدِ تمامی اشک های روی گونه های نَرم و برجسته ی پسرِ کوچیکتر رو به آرومی پاک کرد.
با یادآوری هانسونگ و کارهای احمقانه اَش خشم سلول به سلولِ تَنش رو دربرگرفت...!
نکنه اون عوضی به همستر کوچولوش دست زده بود...!؟
اذیتش کرده بود...!؟
ناراحتش کرده بود...!؟
اون باعث شده بود که امگا کوچولو گریه بکنه...!؟
قسم میخورد...!
قسم میخورد که اگه اون احمق همچین غلطی رو کرده باشه...!
تَنش رو با آتیشِ خشمش می سوزوند...!
نابودش میکرد...!
+همستر...!؟چرا داری گریه میکنی کسی اذیتت ک...
حرفِ پسرِ مو مشکی هنوز کامل نشده بود که با حِس کردنِ سَرِ پسرِ مو فندقی دُرست روی قفسه ی سینش نَفسش توی سینه اَش حَبس شد.
سوکجین با بُغضِ بیشتری دست هاش رو دورِ کمرِ آلفای مو مشکی حلقه کرد و گونه اَش رو بیشتر به تیشرت پسرِ بزرگتر کشید.
لَب های لرزونش رو از هم فاصله داد و با صدای آرومی خطاب به آلفای مو مشکی گفت...
_ه...هیونگ...؟
شنیدنِ همین لَحنِ مظلومانه ی امگا کوچولو کافی بود تا پسرِ مو مشکی پِلک هاش رو روی هم بندازه و با بی مُعطلی انگشت هاش رو دورِ کَمرِ باریکِ امگای مو فندقی توی بَغلش مُحکم قفل بکنه و تَنِ ظریف و لرزونش رو بیشتر به خودش فشار بده...!
بدونِ اینکه روی خودش کنترلی داشته باشه بی اختیار کمی خَم شد و بوسه ی کوچولویی روی اَبریشمای لَخت و خوش عَطرِ امگا کوچولوی توی بَغلش نشوند.
+جانِ دلم...؟
امگای مو فندقی کُتِ آلفای مو مشکی رو بین انگشت های ظریفش گرفت و نَرم فشرد و مظلومانه زیر لَب گفت...
_تو که...تو که عینِ سوجون هیونگی سَرزنشم نمیکنی هیونگ...!؟ب...باهام قهر نمیکنی مگه...مگه نه...!؟
تهیونگ با مهربونی یکی از دست هاش رو دورِ کَمرِ خواستنی امگای بینِ بازوهاش نگه داشت و با دَستِ آزادش اَبریشمای نسبتاً بُلندِ پُشتِ گردنِ امگا کوچولو رو به نَرمی نوازش کرد.
+هیش...گریه نکن همستر...
امگای مو فندقی فین فینی کرد و با بُغض هومی زیر لَب گفت.
حِسِ انگشت های آلفا بین موهاش آرامش رو به تَک تَکِ سلول های بدنش تزریق میکرد.
آروم شده بود خیلی آروم شده بود...
BẠN ĐANG ĐỌC
𝖬𝗒 𝖼𝗁𝖾𝗋𝗋𝗒 𝖻𝗅𝗈𝗌𝗌𝗈𝗆
Người sóiموهای مشکی رنگش همراه با باد به رقص در اومده بود قدمی به پسر نزدیک شد و به سختی آب دهنشو قورت داد. "دستتو...بهم بده...پتال" پوزخندی زد و قدمی به عقب برداشت... "که بازم رهاش کنی؟" 𝗀𝖾𝗇𝖾𝗋|𝗋𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾,𝖿𝗅𝗎𝖿𝖿,𝖺𝗇𝗀𝖾𝗌𝗍,𝗌𝗆𝗎𝗍,𝖺𝗆𝗉𝖾𝗋�...