+تمومش کنید...باهردوتونم...!
جونگ هون و جه جان با شیطنت باشه ایی گفتن که با دیدنِ چهره ی عصبی و جدی آلفای اصیلِ مو مشکی با لبخندِ مسخره ایی که روی لَب هاشون نقش بست هول شده کوتاه سری تکون دادن...
امگای مو فندقی با دیدنِ چهره ی بامزه ی دو پسر،لَب هاش رو سریع توی دهنش کشید و با تیله های عسلی رنگِ خندونش نگاهِ کوتاهی به دوروبَرش انداخت که با پیچیدنِ دادوفریادی شوکه شده نگاهش رو از روی گُل های کنارش گرفت و با دیدنِ صحنه ی قشنگ و کیوتِ مقابلشون ناخودآگاه از روی کاناپه بلند شد و با لبخندِ شیرینِ روی لَب های سُرخ رنگش ذوق کرده به صحنه ی رو به روش خیره شد.
امگا با حسِ انگشت های آلفا بینِ انگشت هاش بدونِ اینکه نگاهش رو از روی زوجِ قشنگِ مقابلشون بگیره آروم گفت...
_میشه نزدیک تر بریم...!؟
تهیونگ با دیدنِ برق و درخششِ چشم های عسلی رنگِ سوکجین به سختی نگاهش رو از روی تیله های دل فریبِ امگا گرفت و ردِ نگاهای امگا رو دنبال کرد که با دیدنِ زوجِ مقابلشون لبخندِ شیرینِ روی لَب های پسرِ کوچیکتر روی لَب های خودش هم نقش بست.
بی هیچ حرفی انگشت هاشون رو محکمتر بهم قفل کرد و به سمتِ بقیه ی افرادِ جمع قدم برداشتن...
کاملاً مشخص بود که پسرِ آلفا با کُلی سختی تونسته بود که دخترِ امگای مُقابلش رو به دست بیاره چون چشم های نم دارش گویای همه چیز بود.
هر دو...هر دو با دیدنِ صحنه ی مقابلشون قلبشون به تَپش اُفتاده بود و قفسه ی سینه شون از شدتِ فکر
و رویاهای گفته نشده شون به آرومی بالا و پایین
میشد.آلفا نگاهش رو از کاپلِ رو به روش گرفت و نگاهِ
پُر احساسش رو به نیم رخِ دوست داشتنی پسرِ کوچیکتر دوخت.امگا با حسِ نگاه خیره ی آلفا روی خودش،لبخندی زد و نگاهش رو به نگاه خیره ی پسرِ بزرگتر داد.
تهیونگ حاضر نبود برای یه ثانیه هم که شده نگاهش رو از روی تندیسِ مقابلش برداره...!
فقط میخواست...میخواست به پسرکِ بهاریش خیره
بشه...پسری که قرار بود به زودی مُکملِ روحش بشه...+پِتال...
امگا خیره به چشم های خوش رنگِ آلفا هومی زیر لَب گفت.
+سوکجین دیگه نمیتونم صبر کنم...
سوکجین با گیجی گردنش رو کمی کج کرد و پِلکی زد.
_منظورت چیه هیونگ...!؟
تهیونگ میخواست به سوکجین بگه که دیگه دوست نداره فقط هیونگش باشه...دلش میخواست که برای اون چیزی بیشتر از یه هیونگ باشه...
اما نشد بگه چون تمومی چراغ های گُلخونه خاموش شدن و به جای اون این نورِ ماه بود که فضای داخلی
گُلخونه رو روشن کرده بود.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝖬𝗒 𝖼𝗁𝖾𝗋𝗋𝗒 𝖻𝗅𝗈𝗌𝗌𝗈𝗆
Lobisomemموهای مشکی رنگش همراه با باد به رقص در اومده بود قدمی به پسر نزدیک شد و به سختی آب دهنشو قورت داد. "دستتو...بهم بده...پتال" پوزخندی زد و قدمی به عقب برداشت... "که بازم رهاش کنی؟" 𝗀𝖾𝗇𝖾𝗋|𝗋𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾,𝖿𝗅𝗎𝖿𝖿,𝖺𝗇𝗀𝖾𝗌𝗍,𝗌𝗆𝗎𝗍,𝖺𝗆𝗉𝖾𝗋�...