کـیـم وی؟'𝘗𝘢𝘳𝘵 𝘧𝘪𝘷𝘦'

389 82 77
                                    

+هیش کوچولو من فقط میخوام کمکت کنم پس از من نترس باشه...؟

سوکجین چه شکلی میتونست نترسه...؟

بخاطرِ تاریک بودنِ دور و برش نمیتونست چهره ی پسرِ مقابلش رو به خوبی ببینه و همین میترسوندتش...!

اگه عین اون چهار تا آلفا ترسناک از آب در میومد چی؟

آلفای مو مشکی به خوبی میتونست لبای لرزونِ امگا کوچولو رو روی کفِ دستش احساس کنه و این یک کوچولو قلقلکش میداد.

+دستمو برمیدارم اما صدات در نمیاد باشه...؟

سوکجین نامطمئن انگشتای سفید و ظریفشو روی انگشتای کشیده و بزرگِ پسرِ مو مشکی کشید و
تیله های لرزونشو به مردمکِ ناآشنای مقابلش داد.

آلفای مو مشکی میتونست بفهمه که امگا بهش اعتمادِ کامل رو نداره اصلاََ دوست نداشت از فرمونااش واسه آروم کردنِ تنِ لرزون امگا استفاده کنه اما مشخص بود که خیلی ترسیده و این به تهیونگ حس بدی رو میداد.
نفس عمیقی کشید و پلکاشو روی هم فشرد مثلِ اینکه مجبور بود پس فرمونااشو آزاد کرد و نگاهشو به پسرِ کوچیکتر داد.

امگا با استشمامِ رایحه ی خنکِ نعناع اجازه داد پلکاش از رایحه ی خنک و سردِ آلفا روی هم بیوفتن...

سوکجین عاشقِ نعناعِ سبز بود لبخندِ کوچیکی زد و بی اختیار به آلفا نزدیکتر شد...اون فقط میخواست
رایحه ی نعناعشو بهتر بو کنه...

+هیش نترس کوچولو آروم باش...

دروغ بود اگه میگفت که با صدای بمِ پسرِ مقابلش آروم نشده بود.!

انگشتای کوچیکشو دورِ انگشتِ شصتِ پسرِ مو مشکی حلقه کرد و مظلومانه چند بار سرشو بالا پایین کرد.

+خوبه...آفرین...

آروم کفِ دستشو از روی دهنِ پسرِ کوچیکتر برداشت و نگاهشو به چشمای عسلیِ پسر کوچولوی مقابلش داد از اینکه دیگه تنِ ظریفِ امگا بین بازوهاش نمیلرزید حسِ بهتری داشت...یعنی رایحش برای پسرِ مو فندقی اینقدر خوشایند بوده که سریع آروم شده بود؟

بخاطرِ باریکه ی ضعیفِ نوری که از گوشه ی دیوارِ ترک خورده ی کنارِ پنجره به چهره ی پسرِ ظریفِ حبس
شده ی بین بازوهاش تابیده میشد چهره ی معصومشو از اونچه که بود مظلوم تر و معصوم تر نشون میداد و این خواسته یا ناخواسته باعث شده بود که آلفای مو مشکی نگاهشو حتی برای یک ثانیه هم که شده از پسرِ کوچیکتر برنداره...!

به محضِ برداشتنِ دستش پسرِ ریز جثه فین فینی کرد

خب دستِ سوکجین نبود که...اون...اون از آلفاها به شدت میترسید...خیلی زیاد...!

+باور کن من هیچ قصد بدی ندارم من فقط میخوام کمکت کنم میشه...یعنی میتونی حرفمو باور کنی...؟

مکث کوتاهی کرد و آروم زیر لب گفت:

+"کوچولو...؟"

با تغییر جهتِ زاویه ی خورشیدِ پاییزی اینبار اون باریکه ی ضعیفِ نور به چشمای میشی رنگِ آلفا تابیده شد و امگای مو فندقی عین آلفای مو مشکی خواسته یا ناخواسته عین اون...غرقِ اون دو تا تیله ی خوش رنگ شده بود.

𝖬𝗒 𝖼𝗁𝖾𝗋𝗋𝗒 𝖻𝗅𝗈𝗌𝗌𝗈𝗆Onde histórias criam vida. Descubra agora