Part8

422 90 28
                                        

چشماشو بخاطر کابوس کوتاهی که دیده بود با شدت باز کرد و سرشو از جایی که بهش تکیه داد بود دور کرد.

سوبین به یونجونی که اینقدر سریع واکنش نشون داده بود نگاه کرد:خوبی؟!

یونجون گردنشو توی دستاش گرفت و ماساژش داد و جوابی به سوبین نداد.

سوبین وقتی دید قرار نیست جوابی بگیره سرشو چپو راست کرد تا درد این یک ساعت تکون نخوردن از بدنش بیرون بره.

یونجون میدونست سرش روی شونه سوبین بوده اما نمیخواست جوری رفتار کنه که انگار خبر داره.

اینکه اینطور رفتار کنه بهتره تا دعوا راه بندازه...فقط باید هرچه سریع تر دوش میگرفت!

مهماندار هواپیما اومد جلوشون ایستاد و صدای خلبان از بلندگو به گوششون رسید که خبر از فرودشون توی نیویورک رو میداد.

سکوت بینشون تا فرود هواپیما ادامه پیدا کرد و دقیق بعد فرودشون سوبین از جاش بلند شد و به سمت خروجی رفت.

اونیکه باید فرار میکرد یونجون بود اما انگار سوبین بیشتر عجله داشت.

یون جین کنار برادرش اومد:بلند شو بریم جونی هریس ویلون منتظرمونه.

یونجون بلند شد و پشت سر خواهرش راه افتاد و زیر گوش زمزمه کرد:توی خوابای جنسیت اونو میبینی؟!

یون جین سرشو از گوش برادرش فاصله داد:تو یه منحرفی چوی یونجون.

--------------------------------------------------------------

کارهای خروجشون و گرفتن چمدون هاشون با حضور اون سه تفنگ دار انجام شد و با سوار شدن توی ون بزرگی که کرایه کرده بودن به سمت هتل شون رفتن.

استادشون و یونجون و جین یونگ حواسشون به همه چیز بود تا کسی گم نشه و مشکلی بوجود نیاد.

و حالا برای گرفتن اتاق هاشون توی لابی هتل کنار چمدون هاشون ایستاده بودن و به آقای کانگ"استادشون"نگاه میکردن تا ببینن کی با کی هم اتاقی میشه.

از مزایای درس خوندن توی یکی از بهترین دانشگاه های کره میتونم به ولخرجی دانشگاه شون برای دانشجوها اشاره کنم.

اونا یکی از بهترین هتل هارو برای دانشجوهاشون که قرار بود هنرمندا ها و سیاست مدار های آینده بشن رزرو کرده بودن.

آقای کانگ به سمتشون اومد و کلید های دستش رو بالا آورد و شروع به خوندن اسم هاشون کرد.

سوبین با مینسونگ یکی از همکلاسی هاش که حتی تاحالا باهاش حرفم نزده بود هم اتاقی شد و اقای کانگ کلید اتاق 203 رو بهشون داد.

به درخواست یونجون اون با خواهرش هم اتاقی شد اما یون جین با گرفتن دست یجی خودشو از برادرش دور کرد:من به اندازه کافی تورو توی خونه میبینم جونی.

"LOTE🥀"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora