part10

450 89 38
                                        

اگه از سوبین راجب سفر دوروزش به نیویورک بپرسن اون اینطور جواب میده:

دیدن کارهای جدید هریس ویلون اونم از نزدیک شدیدا هیجان زده و خوشحالش کرده و هتلی که داخلش بودن واقعا مجلل و زیبا بوده...

تراس اتاقش به زیبایی نیویورک دید واضحی داشته و غذاهای هتل بشدت خوشمزه بودن...

فقط اگه سوبین آخرش نمیرید به همه چی.

--------------------------------------------------------------

"من تورو دوست دارم چوی یونجون"

برای بار هزارم این جمله توی سر سوبین اکو شد و اون سرشو به میزش کوبید.

دیروز مثل پرنده ای که با کردن سرش توی برف فکر میکرد بقیه هم نمیبیننش با یه عینک دودی و ماسک و کلاه از هتل تا فرودگاه و با هواپیما تا سئول اومده بود تا لحظه ای  چشمش به یونجون نیوفته.

و از صبح که دوباره به دانشگاه اومده بود خودشو گوشه کلاس قایم کرده بود و نمیدونست تا کی میتونه اینجوری فرار کنه.

دخترای ردیف جلوش داشتن برای چیزی برنامه ریزی میکردن و سوبین با شنیدن اسم یونجون حواسش به سمت اونا رفت.

:اگه قبول کنه خیلی خوب میشه.

دختر دیگه با سرش تایید کرد و شینا دختره دورگه ی کره ای چینی کلاسشون جواب داد:از سال قبلم یعالمه وسیله برای ترسوندن توی انباری هست...فقط باید پیداشون کنیم و با استفاده ازشون یه وایب ترسناک بدیم.

سوبین با دستش چندتا تقه به میزش زد و وقتی سه تا دختر بهش نگاه کردن پرسید:دارین برای چی برنامه میریزین؟!

شینا موهاشو پشت گوشش داد:هفته دیگه هالووینه میخوایم یه کارایی بکنیم و از قبل اجازشو گرفتیم.

سوبین دوباره پرسید:و یونجونو برای چی لازم داریم؟

دختره دیگه جواب داد:اون ارشدمونه اگه بیاد کمک میتونیم یه مسابقه خوب راه بندازیم.

سوبین سرشو به معنی اینکه فهمیده تکون داد و ماسکشو از روی میزش برداشت و به صورتش زد.

اون امروز شبیه یه سلبریتی توی فرودگاه رفتار میکرد.

--------------------------------------------------------------

با تموم شدن کلاسشون برای پیدا کردن چانیول و بکهیون از کلاسش خارج شد و به محض اینکه بیرون رفت شخصی با سرعت از کنارش رد شد و باعث شد دوتا کتابی که دست سوبین بود از دستش بیوفته.

سریع خم شد تا برشون داره و فرد جلوش هم همزمان باهاش خم شد و جفتشون دستشونو روی کتابه "رنگ شناسی"گذاشتن.

سوبین مثل لحظه های کلیشه ای کیدراماها به فرد جلوش نگاه کرد اما تا چشمش به فرد جلوش افتاد از کارش پشیمون شد.

"LOTE🥀"Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang