ساعت 8صبح درهای بزرگ نمایشگاهی که کارهای هریس ویلون داخلش بود باز شد و دانشجوهای کره ای و بقیه مردم با ذوق واردش شدن.
سوبین با فاصله از بقیه هرکدوم از کارهای اون هنرمند رو با دقت نگاه میکرد و دقت اون مرد توی جزییات رو ستایش میکرد.
بعضی از تابلو ها درهم و پیچیده بودن و بعضی ها مثل یک صفحه سیاه با یک پروانه بودن.
پایین هر تابلو نوشته هایی از خود نقاش برای توضیح در مورد احساس اون نقاشی بود و سوبین هیچکدومشون رو نخونده رها نمیکرد.
مجسمه هایی که روشون نقاشی شده بود روی پایه های سنگی گذاشته شده بودن و دورشون رو با طناب قرمزی خط کشیده بودن تا کسی بهشون زیادی نزدیک نشه.
یونجون با اینکه زیاد علاقه ای به اینجور چیزا نداشت اما به تابلو ها سرسری نگاه میکرد و بیشتر حواسش به دانشجوها بود تا خراب کاری نکنن.
و جین یونگ یه گوشه داشت با یکی لاس میزد.
سوبین به تابلوهای آخر سالن رسید و کنار یون جین ایستاد.
یون جین زیر چشمی بهش نگاه کرد و بعد حواسشو به تابلوی جلوش داد و آروم شروع به حرف زدن کرد:بلاخره میخوای با من حرف بزنی سوبین؟
سوبین سرشو پایین انداخت و چند ثانیه به چیزهایی که میخواست بگه فکر کرد.
یون جین به سمت سوبین برگشت و صورتشو به سمت اون کرد:یچیزی توی این رابطه اشتباهه.
سوبین بلاخره به حرف اومد:متاسفم...اگه طوری رفتار کردم که تو و بقیه اشتباه برداشت کردین و متاسفم که باهات رابطه ای رو شروع کردم که توش هیچ احساس صادقانه ای نداشتم.
یون جین به گوش های بامزه سوبین که قرمز شده بودن نگاه کرد و توی دلش زمزمه کرد:خدایا اون خیلی کیوته.
اما با چهره جدیش جواب داد:امیدوارم یروزی بتونم ببخشمت ولی خوب شد که این رابطه ی غلطو سریع تموم کردیم.
و بعدش از کنار سوبین گذشت و سمت دیگه ای رفت.
سوبین اما با عذاب وجدان سرجاش ایستاده بود به نوشته های پایین تابلوی جلوش نگاه میکرد.
"هیچ انسانی صادقانه عشق نمیورزد."
--------------------------------------------------------------
دانشجوها تمام راه از نمایشگاه تا هتل رو راجب تابلوها و احساسات هریس ویلون نسبت به نقاشی هاش صحبت میکردن و ازینکه نتونسته بودن خود اون نقاش رو ببینن ناراحت بودن.
سوبین در سکوت کنار هم اتاقیش نشسته بود و برای اینکه هیچ حرفی باهم نزنن ایرپادشو توی گوشش گذاشته بود و به آهنگای LANA DEL ReYگوش میداد.
با رسیدنشون به هتل استادشون بهشون گوشزد کرد که از هتل بیرون نرن و دردسری درست نکنن.
اما یجی با روحیه سرکشش علاقه زیادی به درست کردن" یک شب هات در نیویرک"ی که گفته بود داشت.
YOU ARE READING
"LOTE🥀"
Fanfiction"LOTE" Writer:"Lony" Couple:"Yeonbin_Chanbaek" Genre:"Romance"Smut"School Life" "سوبین از روز اول دانشگاه به هر سمتی که خواهر و برادر چوی میرن نگاه میکنه و این رفتارهاش باعث میشه که شایعه ای توی دانشگاه بپیچه و اونم اینه که:چوی سوبین روی چوی یون جین...