part 20: 𝒻𝒾𝓇𝑒𝓃𝓏𝑒

268 63 201
                                    

_ گفته بودی پنج شنبه برو پی کارت من امروز خستم

: به قول یکی از دوستان امروز به من حس پنج شنبه بودنو میده پس امروز اپ میکنم

_ هر غلطی میخوای بکن من که نیستم

* تا کردن استین ها

: مگه دسته خودته سینیور 😏

(لازم به ذکره که نگران سینیور نباشید اون از پس خودش بر میاد. *مالیدن گونه سمت چپم😒)

ووت یادتون نره لطفا😅
 
_________________________________________

Firenze_______

: کیم تهیونگ ! .... از کلیسای من گمشو بیرون

ترسیده بود؟ باید قسم میخورد که تا امروز هرگز با چنین لحنی مواجه نشده بود. تمام بدنش گرمای شدیدی را متحمل بود و برای لحظه ای احساس کرد ممکن است تا دقایقی دیگر منفجر شود.

در حالی که انگشت های پسر کوچک تر رو  بین انگشت هاش قفل کرده بود قدمی جلو رفت.

: چقدر وقیح و پست هستید چقدر کثیف... چطور جرعت کردید درجای مقدسی مثل کلیسا چنین گناه بزرگی بکنید؟

پیرمرد در لباس هایی سفید که به ظاهر نشانه طهارت و تمیزی بود همراه با گردنبند صلیب درست رو به روی تهیونگ ایستاده بود و تحقیر امیز به دو مرد جوان نگاه میکرد.

: دقیقا کاری رو کردی که ازت انتظار میرفت تهیونگ ... تو هم مثل پدرت نجس و کثیفی

چیزی که شنیده بود باعث حجوم خون توی صورتش شد. قدرت زیادی رو توی دست هاش احساس میکرد چرا فقط با یک ضربه خودش رو خالی نمیکرد.

_خفه شو

 صدایی دورگه و عمیق به ناگاه با تمام قدرت فریاد کشیده بود حالا احساس رهایی میکرد پس این چیزی بود که پدرش براش جنگیده بود؟ عشق یا اثبات بی گناهی؟ هر چه که بود حالا بند بند وجودش فریاد میزد و خواهانش بود. قرار نبود عقب بکشد. تن دادن به ازدواج یا چنین چیزی... اصلااااا

 _ پدر من نجس نبود پدر من فقط عاشق بود

: عشق؟ راجب چه چیزی صحبت میکنی ؟ همجنس بازی ؟

با خوردن ضربه محکمی پیرمرد روی زمین افتاد و تهیونگ به سرعت جونگ کوک رو با چشم های خیس پشت سر خود می کشید.

باید فرار میکرد قلبش به سرعت به قفسه سینش میکوبید و احساس پوچی میکرد. هیچ وقت فکر نمیکرد روزی با چنین وضعی پا به فرار بگذارد. فرار از شهری که ادعای خانه بودن داشت...

ساعاتی قبل با جسارت در شهر قدم میگذاشت و حالا داشت درست با همان لباس ها با حقارت فرار میکرد با این تفاوت که چیزی گرانبها تر از شهرت به همراه داشت جئون جونگ کوک حالا تمام دارایی بود که همراه داشت. ذهنش تنها دستوری که صادر کرده بود فرار بود.

꧁♩𝒯𝓇𝒾𝓉𝑜𝓃𝑒♩꧂ Where stories live. Discover now