part 6: 𝒫𝒶𝒹𝓇𝑒

388 88 252
                                    

اوووهوووم...
خب ...
این پارت شروعش یکم منکراتیه تا جایی که سه تا ستاره گذاشتم. دوست نداشتی بگذر ازش.

در ضمن کامنت خیلی دوست دارم برام کامنت بزارید لطفا تا خستگیم در بره... باشه؟ (:

_________________________________________

Padre(به ایتالیایی: پدر)_____

5 دسامبر سال 1909 _ ایتالیا (فلورانس)

با تابش نور خورشید روی صورتش چشم هاش رو محکم تر روی هم فشار داد و لحاف رو روی سرش کشید.

مرد با حوله ای دور تنش روی مبل تکنفره مقابل تخت نشست با لذت به پاهای برهنه ای که از زیر لحاف بیرون مونده بود خیره شد.

_ پسرم نمیخواد بیدار بشه

+ میشه اول صبح اینجوری بیدارم نکنی

درحالی که پاهاش رو روی تخت میکوبید با ناله گفت:

+ همه با بوسه از خواب بیدار میشن بعد تو میای پرده رو میکشی تا نور رو بکنی تو چشام

_ولی وقتی رو تخت بودم کلی بوسیدمت متوجه نشدی mia bella(به ایتالیایی: زیبای من)

پسر با شنیدن صدای بم مرد سرش رو از گوشه لحاف بیرون اورد و با یک چشم باز نگاهش کرد

_ نمیای بیرون تا خورشید قلبم طلوع کنه؟

+سردمه

مرد از روی مبل بلند شد و بالا سر پسر ایستاد

_ گرمت کنم عزیزم؟

پسر لبخند خرگوشی زد و با شیطنت نگاهی به پایین تنه مرد که مقابلش ایستاده بود، کرد و دوباره زیر لحاف رفت.

از زیر داد زد :

+ حالت الان که پایین تنمو از دست دادم بهتره سینیور کوان؟

مرد بزرگ تر بلند خندید در حالی که از روی پسر رد شد تا سمت دیگه تخت دراز بکشه گفت:

_ هیون وقتی کنارتم هیچ کدوم از اون اتفاقات دیشب رو یادم نمیاد

+ جشن ازدواج باشکوهی بود

_ حیف که مال ما نبود بیا راجبش حرف نزنیم

زیر لحاف خزید و تن عریان پسر رو به اغوشش کشید.
پسر کوچیک تر با دلخوری لب زد:
+میخواستم باهم دوش بگیریم

_قراره همینکارو کنیم پسرکم

+ ولی تو تمیزی

_ خب دوباره کثیف میشم

با دیدن لبخند خرگوشی پسر خندید و سرش رو روی موهاش گذاشت.

یک دستش رو توی انبوه موهای مشکی پسرکش فرو برد و دست دیگش رو پشت پسر حرکت داد و درحالیکه نوازشش میکرد زمزمه کرد:

_ممنون که کنارمی

+تا ابد کنارت میمونم

_فکر میکردم اگه باهم به ایتالیا بیایم همه چیز درست میشه ولی گویا خانواده هامون برامون دام پهن کرده بودن.

꧁♩𝒯𝓇𝒾𝓉𝑜𝓃𝑒♩꧂ Donde viven las historias. Descúbrelo ahora