part 12: 𝒮𝒶𝓉𝒶𝓃'𝓈 𝒷𝒶𝒾𝓉

342 65 458
                                    


Satan's bait _________

چه انتظاری میرفت؟ از وجود دو اهنگساز زیر یک سقف نمیشد انتظاری بیشتر از این داشت صبح زود گویا طوفانی از نت ها به عمارت حمله کرده بود برونو وسط سرسرای عمارت ایستاده بود و با کلافگی به راهرو منتهی به اتاق کار نگاه میکرد .

گاهی صدای شیهه اسب که گویا توسط ویولن ایجاد میشد عمارت رو در بر میگرفت لحظه ای بعد سکوت خفناکی بر دل برونو میشست طوری که پیرمرد بدبخت فکر میکرد شاید اهالی اتاق خفه شده یا از صدای زیاد دیوانه شده و یکدیگر رو دریدند. گاهی صدای پیانو توی سالن با ملایمت میپیچید اما اینبار صدای ملایم و نا اشنایی به گوش پیرمرد رسید. صدایی ظریف که قطعا چیزی نبود که هر روز اون رو بشنوه. برونو میتونست قسم بخوره که عاشق صدای چنگ شده البته اگاهی خاصی از اسم و صدای سازی که میشنید نداشت.

جایی دقیقا کنار پیانو اکوستیک قدیمی روی فرش دستبافتی که با نخ های خوشرنگ و مرغوب ابریشم بافته شده بود پسری با موهای بلند مشکی رنگ در حالی که پیراهن سفید و گشادی که گویا تعلقی به خود نداشت با یقه ی باز که از روی سرشونش افتاده بود ، روی چهار پایه چوبی نشسته بود و چنگ رو به اغوش خود دعوت کرده بود. تهیونگ پشت پیانو نشسته بود و گاهی با گرفتن اکورد هایی با دست های رقصنده پسر رو روی چنگ همراهی میکرد.

این زیبا ترین صحنه ای بود که به عمر دیده بود ترکیب سازه طلایی رنگ چنگ که دو برابر جثه ظریف پسر بود با موهای رنگ شب و سرشانه لخت و سفیدش، مچ پاهایی که از شلوار قهوه ای رنگ و گشاد دیده میشد، زیبا ترین تابلویی میشد که در این عمارت روی دیوار مینشست.

افرودیته؟ کی اون زن زشت رو الهه زیبایی نامید در حالی که پسرکی به این زیبایی روی زمین میزیست دست هاش با چنان ظرافتی تار های سفید و گاها قرمز یا مشکی رو به صدا در می اورد که تهیونگ لحظه ای تصمیم جدیدی به ذهنش رسید. چرا از امروز خدایی برای پرستش پیدا نمیکرد؟ بس بود، بی دین بودن اگر تا امروز از نظرش رهایی بود از این لحظه به بعد در مقابل وجود این پسر جرم محسوب میشد. بهتر نبود کمی بازی کردن رو کنار میزاشت و بیشتر غرق در شیرینی مقابلش میشد؟

با بی حرکت موندن دست های جونگ کوک نگاه تیره مرد روی صورتش کشیده شد.

پسر با دیدن نگاه خیره مرد در حالی که به اطراف نگاه میکرد لبخندی زد.

+خیلی وقت بود که دست به این ساز نزدم تقریبا بعد از مرگ مادرم.

تهیونگ حالا که کمی نشانه هایی از حیات نشان میداد لبهاش رو تر کرد.

_ شنیدم مادرت نوازنده چنگ بوده از اون یاد گرفتی درسته؟

پسر به نشانه تایید سر تکان داد.

_ خیلی زیبایی... منظورم اینه که خیلی زیبا می نوازی مرد جوان.

جونگ کوک با شنیدن لقبی که تهیونگ بهش میداد خندید و از روی صندلی بلند شد.

꧁♩𝒯𝓇𝒾𝓉𝑜𝓃𝑒♩꧂ Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang