part 5

351 45 16
                                    

عکس کاور مربوط به پارت قبلیه البته موهای تهیونگ بلند تر از اینه پس شما خودتون بلند تصورش کنید
برای شادی روحه خیلی پاکه رایتر هم یه صلوات محمدی پسند بفرستید 👻🥵

******




از روزی که هالمونی و تهیونگ نهار خونمون بودن 4 روز گذشته و تهیونگ نه به کافه اومده نه جواب پیام هامو داده
اخه ینی چی داره منو نادیده میگیره؟ من که کاری نکردم ، راستش خیلی نگرانشم نکنه اتفاقی افتاده براش؟با اون وضع روحی ای که ازش دیدم نگرانم یه وقت بلایی سر خودش اورده باشه

گوشیمو باز کردم و وارد صفحه چتمون شدم ، هنوز نه جواب زنگ هامو داده نه پیام هارو خونده و کل پیام ها مال خودمه
واقعا نکنه براش اتفاقی افتاده؟ نکنه اتفاقی برای هالمونی افتاده سرش شلوغه جواب نمیده؟ ینی یه سر برم خونشون؟ اینکه یهویی برم اونجا بد نیست؟

در حال درگیری با خودم بودم که بوگوم زد به شونم
+هی کر شدی؟ به چی فکر میکردی که هرچی صدات میکنم جواب نمیدی؟
دستپاچه جواب دادم
-هیچی بله چی کار داشتی؟
+هیچی گفتم برو مشتری جدید اومد سفارششونو بگیر
سر تکون دادم و از روی پیشخوان منو رو برداشتم
-اوکی رفتم
رفتم و سفارش مشتری جدید و گرفتم ، به سمت بوگوم رفتم و مشغول حاضر کردنش شدم ،ساعت تقریبا 5 بود ولی روز شلوغی نبود

سفارش مشتری رو براشون بردم و به سمت اقای لی که کنار رزی صندوقدار کافه روی صندلی خودش نشسته بود رفتم
-اقای لی اگر امکان داره میخوام باقی روز رو بهم مرخصی بدین
سعی کردم قیافم یه جوری باشه که دلش بسوزه و مرخصی بده بهم
یه نگاهی به سالن انداخت، الان فقط دوتا میز پر بود
یکم فکر کرد و جواب داد
+اگر واجبه باشه برو...چون خودمم امروز هستم مشکلی نیست
ایول از خوشحالی تو ماتحتم رقص و پایکوبی برپا شد و تعظیمی کردم
-ممنونم اقای لی، پس من میرم دیگه
سر تکون داد و منم به سمت بوگوم و اتاقک مخصوص کارمندا رفتم
-بوگوم من یکم کار دارم میرم، بقیه کارا با تو
+باشه برو من حواسم هست
لباس کارمو با لباسای خودم عوض کردم
شلوار جین که روی روناش یکم پاره بود ، کتونی های سفید، تیشرت مشکی جذب و کلاه لبه دار مشکی تیپ امروزم رو تشکیل داده بود ، کیف مشکی کوچیکم برداشتم بندشو انداختم رو شونم و از کافه بیرون زدم
چون وقت بود پیاده به سمت خونشون راه افتادم ، فک کنم تا خونشون یه ربع پیاده راه بود، از کیفم هنذفریمو در اوردم و به گوشیم وصل کردم
یکی از مورد علاقه ترین چیز های زندگیم همین موزیک گوش دادنه( منم همینطور پسرم )

چنتایی اهنگ گوش دادم و تقریبا بیست دیقه بعد رسیدم دم خونشون، یه بار دیگه به گوشی تهیونگ زنگ زدم بلکه جواب بده
کلی بوق خورد و اخرش با صدای این زنه که میگه طرف معلوم نیست کدوم گوریه که پاسخگو نمیباشد قطع شد
شونه بالا انداختم و زنگ خونشونو زدم، چند لحظه بعد صدای هالمونی اومد
×اوه جونگکوک تویی بیا داخل
سرمو تکون دادم و در با صدای تیکی باز شد وارد حیاط شدم و درو بستم

bunny and bear (Taehkook) Where stories live. Discover now