part 39

238 28 9
                                    

برگشتم سمت صدای شخصی که منو به اسم کوچیک صدا کرده بود و با چشمای گرد شده نگاهش کردم
-تو؟
¢خیلی وقته ندیدمت کوک
بخاطر خشم و سرما از داخل میلرزیدم ولی تو چهرم فقط نفرت دیده میشد ، با تنفر نگاهی به سر تا پای کسی که مدت هاست تو ذهنم دارم بدترین بلا هارو سرش میارم کردم
-جیهون تو اسمونا دنبالت میگشتم ولی الان با پای خودت اومدی اینجا
تکخندی کرد و گفت
¢اره اومدم چون دعوت شدم.. اون کیم تهیونگ دیوونه کجاست؟ داخله؟
خندیدم عصبی و هیستریک ، چرا فک میکردم که کیم دیکه قرار نیست ازاری برامون داشته باشه؟؟

بعد خندم اخم پررنگی کردم وبا خشم گفتم
-باید حدس میزدم ، پس کیم کفتار دست اموزشو دعوت کرده!
نا غافل دستمو بالا اوردم و مشتی تو فکش زدم و با پوزخند ادامه دادم
-ولی فکر اینو نکرد که با اومدن تو اونم امشب قراره اوضاع بد بشه ، خیلیییی بد
با لحن بم و ترسناکی کلمات و ادا میکردم و فقط میخواستم حرصمو خالی کنم سرش

دستشو به فکش کشید و اخی کرد
¢خشن شدی کوکی
یقشو چسبیدم و تو صورتش از بین دندونای کلید شدم گفتم
-اسم منو به دهن کثیفت نیار حرومزاده
شمرده شمرده و با لحن پر از تنفری گفتم ادامه دادم
-منو تو یه حساب تصویه نشده داریم که امشب تصویش میکنم
مشت بعدیم توی شکمش نشست و خم شد و شکمشو گرفت، دستم سنگین بود و عصبانیتم و انگشتر درشتی که توی دستم بود هم تشدیدش میکرد

با چهره درهم گفت
¢میدونی که میتونم جلوتو بگیرم و باهات درگیر بشم؟
با پوزخند گفتم
-هوممم... میتونی این کارو بکنی من جلوتو نگرفتم
صاف ایستاد و گفت
¢تو نگرفتی دلم گرفته، دلم نمیزاره بهت اسیبی بزنم
مشت بعدی رو باز به شکمش زدم که اخی کرد، خواستم چیزی بگم که صدای هوپی از پشت سرم اومد
&کوک کجا موندی پسر همه منتظرتن.... این کیه؟
جیهون سرشو بلند  کرد و اخمای هوپی رفت تو هم

خیز برداشت سمتش و یقشو از چنگم بیرون کشید و توی صورتش غرید
&بالاخره به چنگم افتادی حرومزاده
بعد تموم شدن جملش با کله کولید تو دماغش که ناله دردمند جیهون بلند شد، توجه دوتا از بادیگارد های تو حیاط بهمون جلب شد و دوییدن سمتمون
#اقایون اتفاقی افتاده؟ این اقا رو میشناسید؟
منظورش جیهون بود با نیشخند گفتم
-اره چه جورم، مشکلی نیست
بادیگارد مشکوک شده بود و من هیچ نمیخواستم اینجا جنجال به پا کنم

با لحن جدی ای گفتم
-گفتم که مشکلی نیست ، ممنون میشم تنهامون بزارید
با گنگی رفتن و من جیهوپ رو عقب کشیدم، دوتا جعبه هدیه رو به سمت سینش هل دادم که گرفتشون
-هیونگ برو داخل و سر بابا اینا رو گرم کن ، من یه کار ناتموم دارم ولی اینجا جای خوبی واسه تسویه حساب نیست
اخم هوپی غلیط شد و گفت
&چی؟ کدوم خری گفته میتونی با این عوضی تنها جایی بری؟

مثل خودش اخم کردم و یقه جیهون و گرفتم و هلش دادم سمت در ماشین
-هیونگ این همه وقت دنبالش بودم نکنه توقع داری الان که جلو چشممه ولش کنم بره؟
رو به جیهون گفتم
-یا خودت میشینی تو ماشین یا خودم میکنمت تو صندوق میبرمت
هوپی با جدیت گفت
&نگفتم ولش کن گفتم کی گفته حق داری تنها بری؟! به تهیونگ خبر میدم باهم میریم
-نه هیونگ بهش چیزی نمیگی فهمیدی؟ تهیونگ بفهمه میاد گند میزنه به همه چیز
درو باز کردم و جیهون و نشوندم سمت شاگرد

bunny and bear (Taehkook) Where stories live. Discover now