part 38

224 23 9
                                    

این یکی از پارت های جبرانیه و اگر استقبال بشه ازش یه پارت دیگه هم شب میزارم براتون

*************


صبح با نوازش دست کسی که بغلم کرده بود بیدار شدم، چشم بسته  زمزمه کردم
-هووم ..صبح بخیر بیبی بر
خودمو بیشتر تو بغلش جا کردم ولی یه جای کار میلنگید، تهیونگ اینقدر ظریف نبود بدنش و چطور از دیشب تا حالا سینه هاش بزرگ شده؟! چشم بسته دستمو بالا بردم و روی سرش کشیدم وات دا فاک تهیونگ موهاش اینقدر بلند نبود

صدای خنده ظریفی و بعد صدای مامان اومد
$تعجب نکن بیبی بر زود تر بیدار شده
لبخند محوی زدم و چشمامو باز کردم و نگاهی بهش کردم
-صبح بخیر مامی
$صبح بخیر خرگوشه خوابالوی من ، بدو بریم صبحونه امادس
موهامو با دست بهم ریخت و از تخت پایین رفت ، توی جام نشستم و مامان سرفه مصلحتی کرد و گفت
$فقط قبلش حتما یه چیزی تنت کن بی حیا
تازه نگاهی به خودم که فقط شرتک ساتن لباس خوابم تنم بود کردم و پتو رو روی خودم کشیدم

مامان بلند خندید و حین بیرون رفتن از در گفت
$پاشو الکی خجالت نکش من دیگه دیدم همه چیزو
درو بست من سریع از تخت پایین پریدم و به خودم تو اینه نگاه کردم، خدارو شکر هیکی نداشتم چون این چند روز تهیونگ رعایت کرده بود
سریع مسواک زدم و لباس پوشیدم و خودمو رسوندم به میز صبحانه

-صبح همگی بخیر، اونی که همتون عاشقشید اومد
همه خندیدن و تهیونگ اشاره کرد برم بشینم پیشش
+بیا عشقم.. برات شیرموز مخصوص درست کردم
به لیوان شیرموزی که کنارش بود اشاره کرد، نشستم پیشش ولی تمام فکرم با گفتن اسم شیرموز مخصوص رفت پیش اون شب که تهیونگ تو شیرموز دارو ریخته بود و تا نصفه شب خودمونو ترکوندیم

یونگی با چندشی گفت
*بسه اینقدر لوسش نکن
تهیونگ با خنده جواب یونگی رو داد
+لوسش نمیکنم که فقط مراقبشم
جیمین با نگاه خنثی ای گفت
×نترس بهت غر نمیزنم گربه ی پیر
*عزیزم فک کنم یادت رفته ما همسنیم
×تو شناسنامه شاید ولی رفتار تو مث پیرمرد هاست
یونگی حرصش گرفته بود و با تخسی گفت
*شاید تو زیادی بچه ای
جیمین اخم کرد و چرخید طرفش

من قبل اینکه بهم بپرن گفتم
-یا یا باهم بحث نکنید، اصن تهیونگ بچس خوب شد؟!
تهیونگ با کمی تعجب گفت
+وا چرا پای منو کشیدی وسط؟ این پیره اینم بچس من چکاره ام این وسط؟
اول به یونگی و بعد به جیمین اشاره کرد ، اخم فیک و کیوتی کردم
-بچه ای که سریع واکنش نشون دادی...حالا من یه چی گفتم که این دوتا اروم بشن
*خدایا من چه گناهی کردم که اینا رفیقامن.. حالا این دوتا رو میگم یه غلطی کردم که این تاوانمه، اینو دیگه چرا انداختی تو زندگیم؟ عین یه جوجه دو روزه فقط جیک جیک میک... اخ
اول حرفش به ماها اشاره کرد و با لحن کیوت و پر حسرتی حرفاشو زد ، یه جوری به سقف نگاه میکردم انگار خدا طبقه بالایی ما زندگی میکنه و حرفش با ضربه ای که جیمین از زیر میز بهش زد نصفه موند

bunny and bear (Taehkook) Onde histórias criam vida. Descubra agora