part 17

244 24 0
                                    

این عکس صرفا جهت اینکه یکم زیبایی ببینید گذاشته شده فقط نمیدونم چرا من با دیدنش یاد اهنگ ” چی صدا کنم تو رو تو که از  گل بهتری “ میوفتم
واقعا کاشکی بد بودی عزیزم میشد از یادم بری 😂


*****************

صبح با صدای صدای امواج و نور خورشید که از پنجره به داخل کلبه میتابید بیدار شدم و چشم بسته کش و قوسی به بدنم دادم ولی وایسا یه چیزی درست نبود چون جام زیادی راحت بود...دستمو بردم کنارم ولی جای تهیونگ خالی بود

چشم باز کردم و نگاهی به اطراف کردم ولی خبری از تهیونگ نبود
هول شده از جام پریدم و سمت سرویس تو اتاق رفتم ولی خالی بود ، اظطراب بدی پیدا کردم و از پنجره بیرون و نگاه کردم ولی نمی دیدمش، دوییدم سمت گوشیم و شمارشو گرفتم کامل بوق خورد ولی جواب نداد  قلبم داشت تو دهنم میزد، ینی اومده بودن دنبالش؟ پس چجوری بی سر و صدا رفته بودن که من نفهمیدم؟!

لباسای که دیشب تنش بود تو کمد نبود این ینی رفته بود بیرون ، چنگ زدم به لباسام و تند تند تنم کردم بافتمو نامرتب تنم کردم داشتم کفش پام میکردم و همونطور دستم روی دستگیره بود که زیر دستم تکون خورد و در به سمتم باز شد
یه لنگه پا عقب رفتم و با پشتم روی زمین افتادم و اخی کردم
تهیونگ با دست پر دم در بود با دیدنم هینی کشید
+وای تو پشت در چیکار میکردی؟
سینی تو دستشو کنار گذاشت و منو بلند کرد، دستمو دور گردنش انداختم
-وای تو که منو سکته دادی، کجا بودی هزار جور فکر به سرم زد
دستشو نوازش وار به کمرم کشید
+ببخشید بیبی یکم پیش بیدار شدم و رفتم صبحونه بگیرم، فکر نمیکردم به این زودی بیدار شی
نفس راحتی کشیدم
-خداروشکر، عیب نداره
نگاهی به لباسای که شلخته تنم کرده بودم کرد
+داشتی میومدی دنبال من؟
با هیجان ساختگی گفتم
-نه بابا گفتم سر صبح با این لباسا برم تو دریا یه کوسه ای نهنگی چیزی شکار کنم یه سوشی مشتی درست کنم غافلگیر شی
بعدم پوکر زل زدم بهش و حق به جانب گفتم
-خب این چه سوالیه؟ بلند شدم دیدم نیستی ترسیدم فکر کردم حتما اتفاقی افتاده، داشتم خیر سرم میومدم دنبالت بگردم
خندید و بوسه نرمی رو گونم گذاشت
+ببخشید خب حالا میبینی که کسی منو ندزدیده و سالم و سلامتم، برو دست و صورتتو بشور بیا صبحونه بخوریم
کت تنم و در اوردم و انداختم روی تخت و وارد سرویس شدم

بعد انجام کاری که همه تو دستشویی انجام میدن دست و صورتمو شستم و برگشتم پیش تهیونگ که روی میز کوچیک جلو مبلی صبحانه رو چیده بود ،تازه با دیدن غذاهای رو میز یادم افتاد گرسنمه، کنارش نشستم و هر دو مشغول خوردن شدیم
-اخ چقدر خوشمزه بود، از کجا گرفتی ؟
+از اشپزخونه اینجا صبحانه روی اتاق بود، فکر میکردم خوب نباشه ولی خوشمزه بود  
سرمو تکون دادم و داشتم از حس سیر شدن شکمم لذت میبردم که توی سکوت اتاق صدای ویبره گوشیم رو شنیدم

bunny and bear (Taehkook) Where stories live. Discover now