part 9

389 41 8
                                    


با حس اینکه مثانم داره منفجر میشه بیدار شدم و چشم باز کردم و دیدم کامل تو اغوش تهیونگم ، به به چه حالت دوستانه ایم هست ، سرم رو بازوشه و دستم رو انداختم دور کمرش، تهیونگم پاشو انداخته روی پای من

اینقدر دسشویی لازم بودم که بیشتر فرصت تجزیه تحلیل وضعیتمونو نداشتم دستو روی کمرش برداشتم و خواستم پامو ازاد کنم که هومی کرد و لای یکی از چشماشو باز کرد و من سریع خودمو عقب کشیدم و با دو خودمو به دسشویی رسوندم، بعد خلاص شدنم دست و صورتم رو شستم و بیرون اومدم
خب اینجور که سکوت خونه نشون میده بقیه هنوز خواب بودن، با تشکر از مثانه وقت شناسم بقیه منو تهیونگ رو توی اون وضع ندیدن

برگشتم توی جام و رو کمر دراز کشیدم، نگاهی به تهیونگ کردم که چشماش بسته بود، تو خواب خیلی خواستنی میشد مخصوصا اینجور که موهاش پریشون دورش میریخت و لپشو تو بالش فرو میکرد که لباش یکم بیرون میزد خیلی کیوت بود

محو انالیز کردن چهرش بود که اروم چشماش باز شد و مچمو گرفت و با صدای دورگه ای که شدیدا سکسی بود گفت
+صبح بخیر
نگاهمو از لباش گرفتم و جواب دادم
-صبح بخیر
کش و قوسی به بدنش داد
+بقیه هنوز خوابن؟
خمیازه کشیدم و گوشیمو از بالای سرم برداشتم
-اره، ما زودتر بیدار شدیم
نگاهی به گوشیم انداختم ساعت نزدیک 10 بود، نگاه تهیونگ رو من بود که روی کمر دراز کشیده بودم پس سعی کردم حواسمو پرت کنم ، روی پهلو دراز کشیده بود و دستشو ستون سرش کرده بود
+جونگکوک میشه یه چیزی تنت کنی؟
نگاهش کردم و پرسیدم
-چرا؟
+بچه ها الاناس که بیدار شن
یکم به سمتش چرخیدم
-خب بیدار شن چه ربطی داره
با مکث جواب داد
+خب اینا خیلی هیزن
قلبم از دیشب بی جنبه شده با هر حرکت این بشر میلرزه، از این که میبینم روم حساسه خیلی خوشم اومد ولی نمیخواستم به روم بیارم پس حق به جانب گفتم
-ببین همه اینایی که من دارم اونام دارن، مگه دخترم که حساس باشم و خودمو بپوشونم
کلافه نفسشو بیرون داد
+واسه یه بارم که شده به حرفم گوش بده
الکی خودمو کلافه نشون دادم و گفتم
-حالا این یه بار رو به حرفت گوش میدم دلت خوش بشه
تو جام نشستم و هودی که دیشب گذاشته بودم کنارم و برداشتم و تنم کردم و همون حین گفتم
-خوب شد؟ امر دیگه ای نیست؟
لبخندی زد
+اره حالا خوب شد
تو جاش نشست و نگاهی به سمت راهرو اتاقا کرد و اروم گفت
+بنظرت دیشب کاندوم لازم شدن یا نه؟
خندیدم و مث خودش اروم گفتم
-نمیدونم، فک کنم اگر یکیشون موقع راه رفتن یکم لنگ بزنه ینی اره خبرایی بوده باید صبر کنیم بیدار شن
خندید و بلند شد و سمت دستشویی رفت

از جام بلند شدم و به سمت پنجره نزدیک میز نهارخوری رفتم و پرده رو کنار زدم و نگاهی به بیرون کردم، هوا افتابی بود و کلی ابرهای سفید و کپل تو اسمون بود، چشمم به تخت های تو حیاط خورد و بنظرم اگر تخت هارو بچسبونیم بهم هممون روش جا میشیم، بهتره صبحانه رو بیرون بخوریم
باید صبر کنم همه بیدار شن و یه فکر برای صبحانه بکنیم

bunny and bear (Taehkook) Where stories live. Discover now