part 63

188 13 4
                                    

صبح زودتر از بقیه بیدار شدم، با اینکه تا دیر وقت فیلم میدیدیم و تا نصفه شب با تهیونگ تو اتاق بیدار بودیم و یه کارای مهمی داشتیم انجام میدادم ولی نور شدیدی که از پنجره میومد بیدارم کرد، سر سری لباسامو از زمین برداشتم و تنم کردم برم پایین یه فکری به حال شکم گرسنه ام بکنم


در حال خمیازه کشیدن رفتم تو اشپزخونه و خانوم هان و دیدم
-عه سلام صبح بخیر خانوم هان
لبخندی بهم زد
#سلام جونگکوک شی صبح بخیر
همونطور که میرفتم سمت یخچال گفتم
-خانوم هان جونگکوک صدام کنید من اهل رسمی صحبت کردن نیستم راحت باشید
#باشه هر طور راحتی، دوستات بیدار نشدن هنوز؟
تو یخچال دنبال مایه حیاتم ینی شیر موز بودم
-نه فک کنم من اولین نفر بیدار شدم.. میگم خانوم هان اینجا شیر موز نداریم؟!
#چرا بهم گفته بودن برات درست کنم
خودش اومد کنارم و بطری شیشه ای بزرگی رو بیرون اورد
-هالمونی خوراکی محبوبم هم بهتون گفته
لبخندی زد و لیوانی برداشت
#اره رو این مورد حسابی تاکید داشت که شیرموز و هویج حتما تو یخچال باشه
خندیدم و لیوانی که پر کرده بود و ازش گرفتم
-احیانا هالمونی اسمی از خرگوش نیاورد؟!
#نه ،خرگوش دارین مگه؟
خرگوشی خندیدم و سر تکون دادم
-نه همینجوری پرسیدم


خب بجز لقبم همه چیزو بهش گفته که یه موقع به شکمم بد نگذره
-برای صبحانه کمک میخواید؟!
#نه پسرم تقریبا همه چیز امادس هر وقت خواستی میتونی دوستاتو بیدار کنی
سر تکون دادم و از فرصت استفاده کردم و رفتم تو حیاط، گوشیمو از جیبم بیرون اوردم و یه گوشه زیر سایه وایسادم و از تو مخاطبام شماره بوگوم رو گرفتم ، بعد پنج تا بوق صدای خوابالوش تو گوشی پیچید
¢سلام
-سلام بوگومی تو هنوزم که خوابالویی، پاشو چقدر میخوابی ؟


مشخص بود هنوز کامل بیدار نشده و گیج میزد
¢هوم...شما؟!
-یاا شیش ماه ندیدیم منو یادت رفته بی معرفت ؟!
با همون صدای خوابالو با شک گفت
¢جونگی تویی؟!
جونگی رو میشناختم از دوستای بوگوم بود
-هی صدای من کجاش شبیه اون پسره دماغ درازه
دماغ جونگی دراز نبود اتفاقا دماغش عملی بود ولی چون زیاد لاف میزد من پیش بوگوم میگفتم این اخرش عین پینوکیو دماغش دراز میشه ، با این حرفم انگار مخش به کار افتاد
¢وای جونگکوک تویی.. پسره دیوونه رفتی سئول دیگه نکردی یه سر بهم بزنی
-بابا من که قبل کریسمس اومدم پیشت، بعد اون دیگه بوسان نیومدم.. درضمن بیمعرفت منم یا تو که صدای منم یادت رفته کم مونده بود پاشم بیام کارت شناسایی بهت نشون بدم یادت بیاد کیم


خندید و صداشو صاف کرد
¢بابا خواب بودم هنوز ویندوزم بالا نیومده بود،خب چه خبرا پسر چیشد یادی از من کردی ، چیکارا میکنی سئول خوش میگذره؟!
یکم از لیوانم خوردم و گفتم
-ای بد نیست خیلی با اینجا فرق نداره فقط شلوغ پلوغ تره، دیشب اومدم بوسان گفتم یه زنگ بزنم ببینم هنوز زنده ای یا نه .. تو که بجز چنتا پیام موقع تولدم دیگه خبری ازم نگرفتی
¢وای اومدی اینجا پس باید یه قرار بزاری ببینمت، کجایی الان ؟بیا نهار بریم بیرون، نه بیاری میام دم خونتون یقتو میگیرم میبرمت بیرون

bunny and bear (Taehkook) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora