part 23

295 29 3
                                    

Taehyung pov

نمیدونستم کدوم گوری داریم میریم ولی خب متاسفانه چون این چند وقت شدیدا گند زده بودم و اذیتشون کرده بودم و به کمکشون واسه برگردوندن کوک نیاز داشتم مجبور بودم کوتاه بیام و دهنمو بسته نگه دارم

اینقدر عذاب وجدان داشتم بابت کارم که نمیدونستم باید چه خاکی تو سرم بریزم، مخصوصا وقتی یاد چهره اون شبش میوفتم دلم میخواد برم خودمو از کوه پرت کنم پایین ینی اگر امروز بچه ها دست از سرم برمیداشتن قطعا یه بلایی سر خودم میاوردم

جیهوپ با ارنج زد بهم
&هوی غرق نشی یه موقع
نگاهی بهش کردم ولی چیزی نگفتم
&مرتیکه نمیخوای چیزی بگی؟؟
+نمیدونم ، چی بگم؟
با حرص گفت
&مثلا میتونی بگی بابت اینکه تو این مدت دق مرگم کردی متاسفی، این واسه شروع بنظرم خوبه
حق داشت ازم شاکی باشه با این بی خبر رفتنم زیادی نگرانشون کرده بودم مخصوصا که در نبود من حال بد جونگکوک هم دیده بودن و حسابی اذیت شده بودن

با شرمندگی گفتم
+ببخشید هوسوکا ، میدونم حسابی گند زدم ولی....خب من اون لحظه اینقدر عصبی و ناراحت بودم که مغزم به کل از کار افتاده بود، معذرت میخوام که با این کارام اذیتت کردم
جیهوپ نفسشو کلافه بیرون داد
&راستش قسم خورده بودم به محض دیدنت بگیرمت زیر مشت و لگد ولی خب مثکه جیمین زودتر از من از خجالتت در اومده و اینکه یونگی قبل راه افتادن برای اولین بار ازم خواهش کرد و خواست نترکونمت
دستمو به پیشونیم کشیدم
+کی به تو گفت اخه...خدایا قراره تا ابد راجب اون دوتا مشت جیمین صحبت کنید؟
نیشخندی زد و گفت
&قطعا اره ولی حقت بود تازه اگر من بودم توی اون لحظه چهار پنج تا دیگه هم میزدم ولی خب شانست زد و جیمین زودتر دیدت ، اون دلرحم تر از منه
تکخندی کردم و افتاب گیر رو پایین دادم و تو اینه نگاهی به صورتم کردم

حالا علاوه بر گودی و سیاهی دور چشمم و زخم گوشه لبم و جای کبودی دعوایی که کردم جای مشتای جیمین هم رو صورتم خودنمایی میکرد، واقعا دیگه چی بهتر از این ؟
&عین این معتاد های کتک خورده شدی
پوکر نگاهش کردم
+مرسی که داری دلداریم میدی رفیق
شونه هاشو بالا انداخت
&خب من حقیقتو گفتم ، موندم الان کوک با این قیافه ببینتت چه واکنشی نشون میده
افتاب گیر رو بالا دادم اروم گفتم
+فعلا روی دیدنشو ندارم ، بعید میدونم که دیگه اصن دلش بخواد منو ببینه
با حرص غر زد
&تو غلط کردی که روشو نداری... باید بری دیدنش چون اون بچه از دلتنگی تو داره اب میشه، من بهتر از همه میدونم الان تو چه حالیه
نفسشو با صدا بیرون داد و چهرش غمگین شد و ادامه داد
&احتمالا با شنیدن حرفام اذیت میشی ولی باید بدونی چی بهش گذشته ...اون شب وقتی رسیدم بیمارستان جون نداشت رو پاهاش وایسه ولی کشون کشون خودشو از بیمارستان مرخص کرد که بیاد دنبالت و ما به زور خونه نگهش داشتیم ، نمیتونست درست توی جاش بشینه ولی تا صبح نشست روی مبل و زل زد به در بلکه تو برگردی خونه
بغض مزاحمه توی گلوم سنگین تر شد و فکم بخاطر کاری که باهاش کرده بودم قفل شد ، نیم نگاهی بهم کرد و ادامه داد
&وقتی دیدمش پیشونیش بخاطر هنر دستت زخمی بود و رد پنج تا انگشتت روی صورتش کبود شده بود ولی گریه میکرد و خواهش میکرد که مرخصش کنم چون نگران بود توی کله خر بلایی سر خودت بیاری ....سر خودش اون بلا اومده بود ولی نگران جون تو بود ... بخاطر شاهکار پست مدرن جنابعالی وقتی رفت تو اتاقت حموم کنه یه شیشه به چه بزرگی رفت توی پاش فقط شانس اورد کارش به بیمارستان نکشید ولی تا چند روز نمیتونست درست راه بره
اشک از چشمام سرازیر شده بود حس میکردم یکی قلبمو تو مشت فشار میده و راه نفسم تنگ شده

bunny and bear (Taehkook) Where stories live. Discover now