با عصبانیت عرض راهرو رو طی میکرد و زیر لب فحش میداد.افرادش پشت سر ایستاده بودن و جرات هیچکاری رو نداشتن.بلاخره بعد از چند دقیقه، نگهبان درب پیداش شد و تقریبا با لفظ شرمنده ای گفت
- متاسفم رئیس اجازه ی ورود به قسمت وی آی پی رو نمیدن!
همین حرف کافی بود تا نامجون از کوره در بره
نامجون- رئست کجاست؟!؟! توی دفترشه؟!
نگهبان با تردید سرش رو تکون دادو همین شد که نامجون اون رو با شتاب، به عقب هول دادو همزمان که وارد بار میشد افرادش رو مخاطب قرار داد
نامجون- کسی از این بار بیرون نمیره.چند نفرتون درب پشتی رو پوشش بده.
و یک راست به سمت دفتر ریاست رفت و بی درنگ درب رو باز کرد.
عصبی توی درگاه درب ایستاد به جین که خونسرد پشت میز نشسته بود چشم دوخت
نامجون- معلوم هست تو چت شده؟!
جین بدون اینکه نگاش کنه ، چند برگه ی مقابلش رو امضا کرد
جین- نمیدونم منظورت چیه!
مرد عصبی جلو اومد بعد از بستن درب، وسط اتاق ایستاد
نامجون- جین!!! من باید برم توی قسمت وی ای پی!! باید اون عوضی رو دستگیر کنم!!
جین برگه ها رو توی پوشه ای گذاشت و جواب داد
جین- سرگرد کیم بدون مجوز نمیتونم اجازه بدم وارد بارم بشی!
نامجون که دیگه خونش به جوش اومد بود، جلو تر اومد و روی میزش خم شد
نامجون- چرا داری لجبازی میکنی؟!این قضیه خیلی برای من مهمه!!
بلاخره دست از کار کشید و بهش چشم دوخت
جین- من چی؟! برات مهمم؟!
عصبانیت مرد به لبخند هیستریکی تبدیل شد
نامجون -اها...پس بخاطر دیشبه!!
و کلافه دستی به سرش کشید و با لحن اروم تری به سمتش برگشت
نامجون-جین تو که متوجه ی وضعیت شغلی من هستی!! متاسفم که دیشب خونه برنگشتم اما باور این پرونده برام خیلی....
VOCÊ ESTÁ LENDO
«سناریو کیپاپ»
Fanficهر پارت یک وانشات📘 سناریو و وانشات های کوتاهی که ارزش فیکشن شدن دارن🗨️🩵 کپی از سناریو ها و نوشتن اون ها،به هر نوعی ممنوع🗝️ اینجا کاپل های مختلف،با هر ژانری میتونی پیدا کنی🪩 ❄️«کاپلی که ووت بیشتر میگیره، سناریو بیشتر ازش مینویسم.پس کاپل مورد...