«کارکتر های اصلی»| کایبک

156 36 7
                                    

با خجالت کمی شلوار جذبش رو که به سختی به پاهاش چسبیده بود ، مرتب کرد ‌ تا جایی که امکان داشت، سعی داشت برجستگی های بدنش رو مخفی کنه اما خودش هم میدونست که بی فایدس

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

با خجالت کمی شلوار جذبش رو که به سختی به پاهاش چسبیده بود ، مرتب کرد ‌ تا جایی که امکان داشت، سعی داشت برجستگی های بدنش رو مخفی کنه اما خودش هم میدونست که بی فایدس.

نگاهش رو به زن و مرد هایی که بیخیال از این سمت سالن،به سمت دیگه ای میگرفتن ، چرخوند.اینکه چطور این قضیه انقدر براشون عادیه، کمی تا حدودی کمکش میکرد تا به لباس های جذب و نازکش بی توجه باشه.

با تقلید از بقیه، سعی کرد بدنش رو کش و قوس بده .پاش رو بالا برد و خواست روی میله ی تنظیم شده روی دیوار قرار بده که بی هوا سکندری ای خورد و پخش زمین شد!

خجالت زده لبش رو گزید و زیر نگاه های خندون و متعجب اطرافیان، روی زمین نشست .فحشی زیر لبی به پاهای کوتاهش داد وخواست صاف بایسته دستی زیر بازوش رو گرفت و کمکش کرد.

شرم زده تعظیمی نود درجه کرد اما همین که سرش رو بالا اورد، چشمش به مردی افتاد که با لبخند جذابش، نگاش میکرد.زبونش بند اومد و تنها با چشم های مبهوتش بهش چشم دوخت.اون پوست شکلاتی رنگ و صورت بی نقصش...

قطعا هر موجود زنده ای رو برای چند ثانیه به شک مینداخت که ایا توی بهشته و میون حوری هاست و یا...همچنان روی زمین!

-خوبی؟! اسیبی که ندیدی؟!

از صدای جذابش، لبخندی روی لبش نشست و با لکنت جواب داد

بک- خو...خوبم...ممنونم...

سریع خودش رو جمع و جور کرد و نگاهش رو دزدید.خیره شدن به این مرد...قطعا بازی با جون خودت بود!

دست مرد روی سر شونش نشست و صدای زمزمه وارش رو از نزدیکی شنید

-بهتره لباست رو دربیاری.ممکنه توی تمرین بهت اسیب بزنه!

قبل از اینکه بتونه مقاومتی کنه، مرد مقابلش با ملایمت لباس رو از روی سر شونه هاش گرفت و خارج کرد.حرکتش به قدری نرم و اهسته بود که بکهیون رو بی اختیار میکرد!!

خجول کمی توی خودش جمع شد و بازو هاش رو توی بغل گرفت و اروم گفت

بک-مربی کی میاد؟!

مرد مقابلش نگاه جذاب و خندونی به حرکات پسر بچه ی خجالتی مقابلش انداخت وجواب داد

-روز اولیه که اینجایی.درسته؟! راحت باش.همه مثل همیم!

«سناریو کیپاپ»Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang