خمیازه کشون از تخت پایین اومد. به سمت درب رفت و بازش کرد. خم شد تا روزنامه ی لوله ی شده رو برداره که صحبت های دوتا از خانوم های همسایه که با لهجه ی غلیظ فرانسوی حرف میزدن، توجهش رو جلب کرد
-پس تو ام متوجهش شدی؟! ممکنه خطری برای بچه ها داشته باشه؟!
+مطمئن نیستم! به چهرش نمیاد مال این اطراف باشه!
-شاید بهتر باشه به پلیس خبر بدیم!
+بیا تا اخر امروز صبر کنیم.از سر و وضعش مشخص بود ادم خطرناکی نیست!
-هی از روی ظاهر نمیتونی قضاوت کنی!روی چهره ی همه ی قاتل ها ننوشته "قاتل". چند روزه چشم از این اپارتمان بر نداشته!
+خیله خب.ولی اون خیلی خوشتیپ....
و دیگه توجهی به صحبتشون نکرد و درب رو بست. با حس کنجکاوی زیادی روزنامه رو روی تخت انداخت و به سمت بالکن به راه افتاد.براش عجیب بود تا بدونه همسایه هاش از کدوم ادم خطرناکی حرف میزنن! شاید باید خودش هم یه اقدام جدی میکرد!
با پاهایی برهنه وارد بالکن شد و از طبقه ی دوم نگاهی به پایین انداخت.اما با دیدن فردی که اصلا انتظارش رو نداشت، دستش رو با بهت مقابلش صورتش گرفت.اون واقعا...خودش بود؟!
و به ثانیه نکشید که اخم هاش در هم رفت.این پسر جذاب که با استایل خاص خودش به ماشین اسپرتی تکیه زده بود و چشم از پنجرش بر نمیداشت...بی تردید خودشه!
با عصبانیت تقریبا داد زد
سوهو- تو اینجا چیکار میکنی؟!
عینکش رو از روی چشم برداشت و جذابیتش رو بیشتر به رخ کشید
سهون-خودت چی فکر میکنی؟!
کفری غر زد
سوهو- کی اومدی پاریس!
نیم نگاهی به ساعتش انداخت و از همون فاصله جواب داد
سهون- بیشتر از 48 ساعته!
سوهو- پس چرا نمیری از مسافرتت لذت ببری جناب رئیس اوه!
بدون درنگ جواب داد
سهون- برای مسافرت اینجا نیستم!
سوهو- پس برو به کارت برس!
از حاظر جوابیش کلافه شد اما با لحن کنترل شده ای گفت
ESTÁS LEYENDO
«سناریو کیپاپ»
Fanficهر پارت یک وانشات📘 سناریو و وانشات های کوتاهی که ارزش فیکشن شدن دارن🗨️🩵 کپی از سناریو ها و نوشتن اون ها،به هر نوعی ممنوع🗝️ اینجا کاپل های مختلف،با هر ژانری میتونی پیدا کنی🪩 ❄️«کاپلی که ووت بیشتر میگیره، سناریو بیشتر ازش مینویسم.پس کاپل مورد...