«پسر بد | سکای»

44 15 11
                                    

کیفش رو روی دوش محکم تر کرد و از مدرسه بیرون زد

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

کیفش رو روی دوش محکم تر کرد و از مدرسه بیرون زد.نگاهش رو بالا اورد و به اسمون لاجوردی رنگ خیره شد. تمام تنش کوفته و چشم هاش به زور تا دو قدم جلوتر رو میدید. با خستگی زمزمه کرد

کای- لعنت به من...

و شروع کرد با قدم های وا رفته، به سمت خونه راه رفتن. هنوز چند قدمی بیشتر برنداشته بود که صدای موتور سنگینی از پشت سرش شنید. بی اعتنا به او به راهش ادامه داد اما طولی نکشید که صدای ترمز، همزمان شد با بلند شدن صدای فردی اشنا !

سهون-هی از جلوی راهم برو کنار!



با بی حوصلگی به عقب برگشت. سهون پسر منفور مدرسه، با کت چرمی که روی فرم مدرسش پوشیده بود،هیچ شباهتی به یک دانش اموز نداشت.اون سر خوش و قلدر بود و هیچوقت از کل کل کردن باهاش نمیگذشت البته که این جزوی از تفریحات هر دو بود و از این کار لذت میبردن. اون ها همیشه به دنبال راهی برای اذیت و ازار هم میگشتن.

اون معمولا کلاس های مدرسش رو میپیچوند و با دوست های عوضی تر از خودش، به دنبال سیگار و مشروب مجانی میگشتن و هیچکس حریفشون نبود.خواست دهن باز کنه و چیزی بگه اما پشیمون شد. انرژیش از بعد کلاس های جبرانی مدرسه، تحلیل رفته بود.

هوفی کشید و گوشه ی پیاده رو به مسیرش ادامه داد اما بنظر میرسید سهون حسابی پر انرژی بود و قصد بیخیال شدنش رو نداشت. از موتور پایین پریدو بعد از به دست گفتنش، شونه به شونش همراه شد.

سهون- هی؟ از قصد پریدی جلوی موتور نه؟!



کای سری از تاسف تکون داد که صدای سهون رو با شیطنت شنید

سهون- چیه؟میخواستی صورت جذابم و ببینی؟!دفعه ی دیگه این کارو نکن چون قطعا زیرت میکنم.



زیر لب زمزمه کرد

کای- واقعا خیلی زشتی...



سهون ناباورانه بازوش رو گرفت و سعی کرد نگهش داره

سهون- چی؟! تو چشمات یه مشکلی دارن درسته؟!



با کلافگی جوابشو داد

کای- چی میخوای؟! ها؟! چرا نمیری پی کارت؟!



سهون که انتظار داشت مثل همیشه به کل کل باهاش ادامه بده، متعجب شد و دستشو روی شونش گذاشت

«سناریو کیپاپ»Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz