«پرتاب سه امتیازی» | سهبک

111 26 5
                                    

با خنده از رختکن بیرون اومد و توپی که دستش بود رو به سمت دوستش، که پیش بقیه ی بچه های تیم، گرم گرفته بود پرت کرد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

با خنده از رختکن بیرون اومد و توپی که دستش بود رو به سمت دوستش، که پیش بقیه ی بچه های تیم، گرم گرفته بود پرت کرد.با اینکه ضربه بی هوا بود و تقریبا غیر منتظره، اما تونست توپ رو جمع کنه.در جواب پرتاب ناگهانیش، برگشت و انگشت وسطش رو به سمتش گرفت که باعث خنده ی بلندش شد

بهش رسید وهمینطور که نگاهش به سمت صندلی تماشاچی ها بود، دستش رو دور گردنش انداخت.دوستش با کناریه ارنجی به پهلوش زد

-هی؟چیه سر کیفی؟!

عاقل اندرسفیه با دست به اطراف اشاره کرد

سهون-مشخص نیست؟!نکنه کوری و ورودی های قشنگ دانشگاهمون رو نمیبینی؟!

دوستش چنان با صدای بلند خندید که سهون مجبور شد دستش رو روی گوشش بذاره و ازش فاصله بگیره

سهون- چیه؟!

جلو اومد با افسوس گفت

-اینا دانش اموزن دیوونه.درسته تا ترم جدید چیزی نمونده و رسما دانشجو میشن ولی خب فعلا  اسمشون دانش اموزه! پس اب دهنت رو جمع کن!

نوچ نوچی کرد و انگشتش رو توی هوا تکون داد

سهون- اشتباه نکن.یکی از دلایل مهمی که بیشتر دانش اموزا میخوان وارد دانشگاه بشن، رفتن سر قراره! من فقط میخوام بهشون انگیزه بدم و دانشگاهمون رو تبلیغ کنم!

-فکر میکنی همه مثل توان؟! مطئنم برای اینکه باحال بنظر بیای اومدی توی تیم.اینطور نیست!؟

سهون تنها با معنی و شیطنت خندید و توپ رو از دستش قاپید.چند ضربه به زمین زد  گفت

سهون- فکر میکنی من برای اینکه جذاب بنظر بیام، به تیم نیاز دارم؟! چهرم  خودش کار همه رو میسازه!!

صورت دوستش با انزجام در هم رفت که توپ رو با شتاب به سمتش پرت کرد اما مثل دفعه ی قبل، نتونست ضربه رو کنترل کنه و توپ محکم، به صورت یکی از تماشاچی  هاکه در نزدیکی زمین نشسته بود، برخورد کرد!!

سهون و دوستش هر دو به سمت پسر دانش اموزی که از درد خم شده بود دویدن و با نگرانی حالش رو پرسیدن اما پسرک صورتش رو گرفته بود و چیزی نمیگفت!

سهون که حسابی شرمنده بود ، خودش رو جلو انداخت و بعد از گرفتن شونش، سرش رو خم کرد تا صورتش رو ببینه

«سناریو کیپاپ»Donde viven las historias. Descúbrelo ahora